
روایت فاتحان در قلب تهران00 نظر

محمدحسین اسلامیفر
هفتاد سال پیش وقتی «وان در گراکت» معمار معروف که قبلا برای آمریکاییها در ترکیه هم سفارتی بنا کرده بود پا در تهران گذاشت تا ساختمان سفارت اهالی ینگه دنیا را در پایتخت ایران هم بسازد، فکرش را هم نمیکرد میزبانیِ ساختمان «هندرسون های» از هموطنانش به سی سال هم نرسد و عدهای دانشجو بیایند از در و دیوار سفارت بروند بالا و کاسه و کوزه جاسوسیشان را به هم بزنند.
حالا 39 سال از آن وقت میگذرد؛ از سیزده آبان هزاروسیصدوپنجاهوهشت. «هندرسون های» که به خاطر شباهتش به معماری دبیرستانهای آمریکایی در دهههای سی و چهل میلادی به این نام خوانده میشد و از سال 1957 تا 1979، سفارت آمریکا در تهران بود، در این 39 سال ماجراها از سر گذرانده. با ما سری به این ساختمان قدیمی بزنید.
حتی اگر ندانید وقتی از ایستگاه مترو طالقانی وارد تقاطع خیابان مفتح و طالقانی میشوید باید چه کار کنید، یک نشانه شما را به در ساختمان سفارت سابق آمریکا میرساند؛ رفت و آمد توریستها. آنها را میبینید که از خروجی مترو، خیابان طالقانی را به سمت غرب میروند و صدمتری که رفتند در کوچکی را میروند داخل که رویش نوشته اینجا سفارت آمریکاست و با خط درشت قرمزی روی «سفارت آمریکا» خط کشیده و تصحیح کرده که «لانه جاسوسی». موبورهای کوله بر پشت، اگر به تهران بیایند اغلب تماشای ساختمان سابق سفارت آمریکا را از دست نمیدهند. برای آنها شاید معماری این ساختمان هم جذاب باشد اما بیش از آنکه معماری «هندرسون های» توریستها را جذب کند، فرصت مرور بی واسطه تاریخ خفته در پستوهای آن است که آنها را به خود جلب می کند. اما پیش از اینکه به داخل سفارت برویم چه می بینیم؟
در امتداد لانه
به خیابان طالقانی آمده ایم؛ خیابانی پر از وزارتخانه، شعبات مرکزی و ساختمان های اداری بانک ها و شرکت های دولتی و خصوصی متعدد. طالقانی، خاصیت محلی ندارد. یعنی این طور نیست که اگر فک و فامیلی آشنایی چیزی نداشته باشید گذرتان به آن نیفتد. آنقدر از این جا رد شده اید یا به اینجا آمده اید که خلاف خانه چمران احتمالا بارها ساختمان معروف آن را دیده اید؛ حتی اگر تا حالا اراده نکرده اید از در ورودی لانه جاسوسی داخل شوید، حتما در امتداد دیوار کشیده آن قدم زده اید یا با اتوبوس و تاکسی، موازی با آن طی طریق کرده اید. به طور مثال اگر قرار باشد به خانه هنرمندان در خیابان طالقانی بروید، لابد از متروی طالقانی پیاده شده اید و خیابان را به سمت غرب طی کرده اید. از در ایستگاه مترو که بیرون می آیید، یک چرخ صدوهشتاد درجه که بزنید، تابلویی می بینید که نشان دهنده استقرار مجتمعی فرهنگی و هنری است. از همین جا سفارت شروع می شود. ابتدا فروشگاه محصولات فرهنگی را می بینید که صنایع دستی جاهای مختلف ایران را می فروشد و همچنین کالاهای فرهنگی ایرانی و اسلامی را. بعد از این فروشگاه دیواری طولانی می بینید که پر است از یادآوردهای سیزده آبان. ابتدا پرچم آمریکا که با اسلحه آذین شده. از اینجا دیوارنوشته ها آغاز می شود؛ «می رویم تا خط امام بماند» که از دانشجوی شهید مهدی رجب بیگی نقل شده است. رجب بیگی از افراد فعال در تسخیر لانه جاسوسی بوده است. سپس مجسمه آزادی، سمبل پوشالی آزادی آمریکایی ها روی دیوار نقش بسته با صورتی اسکلتی. اینها را که خواندید، نخستین در را در امتداد دیوار می بینید؛ یکی از کاربری های جدید ساختمان سابق سفارت. شاید اسمش را در تبلیغات تئاتری دیده باشید. تماشاخانه سرو را می گوییم که سعی دارد نمایش هایی را مرتبط با آثار دانشجویی و نیز آثاری را که دنبال کننده گفتمان انقلابند روی صحنه ببرد. «دانشجویان شهید، ستارگان همیشه درخشانی هستند که هر جویای حقیقت می تواند راه خویش را یا آنان بیابد»؛ نقلی از رهبر انقلاب.
دیوارنوشته ای در گرامی داشت یاد و خاطره فاتحان تسخیر لانه جاسوسی. اینها را که سپری کنید، حالا روبه روی در ورودی سفارت ایستاده اید. فعلا داخل نرویم و مسیر موازی با دیوار را ادامه بدهیم تا پیام ها تکمیل شود: چند دیوارنوشته دیگر می بینیم تا می رسیم به دری دیگر. اینجا چسبیده به سفارت، مجتمع فرهنگی دانشجویی سیزده آبان است. دبیرخانه دائمی کنگره ملی شهدای دانشجو هم همین جاست و نیز یکی از نمایندگی های بسیج دانشجویی. اینجا را که می بینید، تقارن جالب توجهی با تاریخ سفارت پیدا می کنید؛ مسیر همان است و راه همان. دانشجوهایی که 39سال پیش کاربری سفارت آمریکا را تغییر دادند حالا فرزندانشان را در همین ساختمان و به فعالیت های ارزشی دانشجویی گمارده اند. اینجا همه چیز سر جای خودش است.
اینجا چه خبر است؟
خب حالا باید برگردیم و داخل سفارت شویم؛ جایی که چند وقتی است، نه فقط ساختمان سابق سفارت آمریکا در تهران، بلکه موزه سیزده آبان است. روزی که به اینجا می آییم، اوایل آبان ماه است. چنارهای پیر سفارت کنار مجسمه آزادی معروف آمریکایی ها که با تغییر شکلی نمادین در حیاط قرار گرفته، اولین تصاویری است که جلوی چشم پدیدار می شوند. چیزی که ظاهر محوطه را با گذشته متفاوت کرده، دوربینهای مداربسته و تابلوهایی است که بر سردرهای آن نصب شده و البته نقاشیها و دیوارنوشتههایی که در سرتاسر محوطه به چشم میخورد. ساختمان قرمز رنگ سفارت سابق را می توان دید که بر بالای آن تابلوی آبی رنگی نصب شده و رویش نوشتهاند «نمایشگاه بزرگ ۱۳ آبان». می گویند به خاطر بازسازی و آماده سازی موزه، نمی توانیم از همه جا دیدن کنیم. در راهرو اصلی یکسری تابلو و پوستر را روی زمین چیده اند تا بعد از بازسازی جای مناسبی برایشان پیدا کنند؛ روی یکی شان نوشته: تسخیر لانه جاسوسی یعنی انقلاب دوم. همه دیوارهای راهروی اصلی، با نقاشی هایی مضمون پردازانه مزین شده اند.
از پله ها که بالا بروید، اتاق شیشه ای را می بینید. جایی که محل برگزاری جلسات سری آمریکایی ها بوده است. اتاق را با ادواتی عایق صوتی کرده اند. در نگاه اول، مثل آینه کاری در معماری خودمان است اما عایق ها، آینه نیستند و چیزی شبیه آلومینیوم به نظر می رسند. روشن است که مکان یابی سفارت هوشمندانه بوده تا بتوان درک دقیقی از ساختار اجتماعی و مردم، فارغ از تبلیغات حکومت پهلوی پیدا کرد.
اتاق سفیر، دومین اتاقی است که می بینیم. حالا از این اتاق به عنوان دبیرخانه نشریات بسیج دانشجویی کشور استفاده می شود. قسمت عمده ای از موزه، به نمایش ادوات جاسوسی و جعل اسناد آمریکایی ها اختصاص دارد. دستگاه های شنود، دستگاه های عجیب و غریبی که عنوانی ندارند اما حدس زده شده که از آنها برای دیدزنی استفاده می شده است.
حالا که این گزارش را می خوانید، بازسازی تمام شده و موزه برای بازدیدی کامل تر آماده شده است. اگر تا حالا موفق نشده اید از ساختمان معروف آمریکایی ها در خیابان طالقانی دیدن کنید، حالا وقتش است.
باکس
وزوایی هم هست
هم روی دیوارنوشته های بیرون سفارت و هم داخل حیاط، یک نام آشنا می بینیم؛ شهید محسن وزوایی. نمی دانم شما فیلم تحسین شده «ایستاده در غبار» محمدحسین مهدویان را دیده اید یا نه؛ فیلمی مستندنما اما داستانی درباره زندگی حاج احمد متوسلیان، از فرماندهان پرآوازه سپاه در طول سال های جنگ که یک جایی از تاریخ ناپدید شد. یکی از شخصیت های این فیلم، محسن وزوایی است. یکی دیگر از فرماندهانی که در نقطه ای از فیلم با حاج احمد وارد نزاع می شود اما با هم دوست می شوند و یکی از گرانیگاه های عاطفی فیلم همین صحنه آشتی است.
حالا بدانید که محسن وزوایی، یکی از فاتحان لانه جاسوسی در سیزده آبان 1358 هم بوده است. اگر می خواهید یاد و خاطره این شهید را با قرائت فاتحه ای گرامی بدارید، می توانید خودتان را به مزار او در حیاط سفارت سابق آمریکا برسانید. او و دیگر دوستانش چندین سال است آنجا در قلب تهران آرام گرفته اند.
نظرات ( 0 )