
سبک زندگی تمدنساز00 نظر

دکتر علی دژاکام؛ عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی
موضوعی که در اینجا بدان میپردازم، سبک زندگی تمدنساز است. چنین بحثهایی بیشتر وقتها با تعریف مفاهیم آغاز میشود، اما تعاریف متعدد ممکن است بیشتر موضوع را برای ما گنگ کند چون در محاصره تعاریف مختلف سرگردان میمانیم. ما بهطور اجمالی از فرهنگ یا تمدن تصوری در ذهن خود داریم. همین تصور اولیه برای مفاهمه کافی است و به همین دلیل من از تعریف مفاهیم بحث عبور میکنم.
وقتی از تمدن نوین اسلامی صحبت میکنیم، این عنوان میتواند دو مراد داشته باشد: 1. تجدید حیات تمدن گذشته 2. ایجاد و شکلدهی یک تمدن تازه از مبانی اسلام. در مراد اول ما به دنبال احیای چیزی هستیم که در گذشته وجود داشته است. در منظور دوم ما به دنبال ساخت هویتی کاملا جدید هستیم البته بر مبنای آموزههای اسلام.
سبک زندگی یا شیوه خاص زندگیکردن عنوان و بحثی است که حدود نیم قرن از طرح آن در 1960 میگذرد. سبک زندگی هر چند از طریق عقاید و دین و فلسفه پشتیبانی میشود اما مظاهر روشن و روزمرهای مانند لباسپوشیدن، تفریحکردن و غذاخوردن دارد. وقتی همه این موارد جمع شوند وحدت رویهای ایجاد میکنند و وجه تمایز زندگی من با دیگری میشوند. این دیگری میتواند فرد دیگر یا جامعه دیگر باشد.
ما رابطه بین سبک زندگی و تمدن را هم مفروض میگیریم و در مورد آن بحث نمیکنیم. این دو با هم تناسب دارند؛ هم به جهت محتوایی و هم به جهت شکلی. یعنی نمیتوان سبک زندگی مبتنی بر اومانیسم داشته باشیم و انتظار داشته باشیم از آن تمدن اسلامی بیرون بیاید. این ممکن نیست.
حال سوال این است که برای تحقق یا ایجاد تمدن جدید به کدام سبک زندگی نیازمندیم؟ پیش از این باید بپرسیم آیا تمدن مطلوب ما هست یا نه؟ یا اینکه ما نسبت به تمدن خنثی هستیم، اگر بود خوب است و اگر نبود هم خوب است. ادبیات موضوع نشان میدهد تمدن امر مطلوبی است. ما متمدنبودن را ارزش تلقی میکنیم، پس نیاز داریم برای تحققبخشیدن و بهدستآوردن آن فعال باشیم و ایجادش کنیم. برای این هدف ما نیاز به انسانهای فعال داریم. فارغ از اینکه این تمدن اسلامی باشد یا غیراسلامی.
سبک زندگی هم میتواند فعال یا منفعل باشد. اما باید گفت عمده افراد جامعه ایرانی سبک زندگی منفعل دارند. ویژگیهای سبک زندگی منفعل چیست؟ بزرگترینش تقلید و مقلدانه زندگیکردن است. چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی. این تقلید میتواند از یک فرد مشخص از فضای عمومی جامعه و رسانهها و مد روز باشد. مدگرایی یک رهاورد دنیای مدرن است. همه ما هم به نوعی با آن همراه هستیم. اما مهمترین وجه این تقلید، تقلید در اندیشیدن است.
ما در تاریخ خودمان و در میان حتی خواص خودمان این تقلید در اندیشه را به خوبی میبینیم. چالش سنت و مدرنیته بیش از یک سده است که در عرصه اندیشه ایران حاضر است. راهحلهایی هم برایش ارائه شده. عدهای در این راه به تقلید از غرب رفتند و گفتند مدرنیته کامل مورد پذیرش است و ما هم باید کاملا غربی شویم. عده دیگری در مقابل هر چیز جدید ایستادند و آن را رد کردند. نه تنها در برابر فکر نو که حتی در مقابل ابزارهای نو مثل بلندگو یا گوجه فرنگی و... هم ایستادند. گروه سومی، هم نگاه منتقدانه به سنت و هم نگاه منتقدانه به مدرنیته داشتند و معتقد به گزینش در سنت و مدرنیته بودند. گزینش چیزهای مطلوب و کنار گذاشتن نامطلوبها. نتیجه فکر و حرکت این گروه انقلاب اسلامی ایران را ایجاد کرد. روشنفکران زیادی و البته بنیانگذاران جمهوری اسلامی در این دسته قرار دارند.
اما در درون این جریان سوم واقعیتی وجود دارد که به آن نپرداختهایم. ما شعار نقد دادهایم اما جرأت نقد و پرداختن به آن را نداشتهایم. برای مثال در حوزه علوم انسانی تنها استفادهکننده و مقلد بودهایم. آِیا در حوزه علوم انسانی تولید و نقد جدی داشتهایم؟ اگر نه، توانش را نداشتهایم یا جرأتش را نداشتهایم که نقد و تولید کنیم؟
جامعه منفعل جامعهای است که تقلید میکند. ما در حال مسابقهدادن با بقیه بر سر همه چیز هستیم. از پول تا مدرک تحصیلی. چرایش را هم نمیدانیم. فقط مسابقه میدهیم. امروز در مقابل دانشگاه تهران رسماً فروش مدرک و پایاننامه انجام میشود چون این یک مسابقه است و مهم برندهشدن است نه راه برندهشدن. جامعه ما امروز بر اساس ارزشداوری دیگران زندگی میکند. میخواهیم شکل اکثریت باشیم و فکر نمیکنیم اکثریت کجا میرود. ما با این سبک زندگی تمدن نخواهیم ساخت. در بهترین حالت کمی به تمدن غربی نزدیک و شبیه میشویم؛ نه اینکه چیز جدید بسازیم، فقط شبیه میشویم.
اما زندگی فعال ویژگیهایی دارد. جامعهای که اهل تفکر باشد، نظام آموزشیاش دانشآموز و دانشجوی اهل فکر تولید میکند. باید اهل تفکر، بهخصوص تفکر انتقادی باشیم نه اهل حفظکردن. بپرسیم آیا همه میراث اندیشه ما، لزوما اندیشه من نیز هست؟ هرچه خواجه نصیر یا کانت گفتهاند، فکر و اندیشه من است؟ من اینها را در تاریخ اندیشه مطالعه میکنم، اما میتوانم به هر دو نقد داشته باشم و اندیشه خودم چیز دیگری باشد. ما همینکه میگوییم هگل گفته یا فلان شخصیت اندیشمند اسلامی گفته، توان و جرأت نقد را از دست میدهیم.
در معارف اسلامی یک مشکل دیگر هم داریم و آن اینکه تبیین نظاممند و هندسه ندارد. به همین خاطر خیلی جاها تناقض پیدا میکند. در طول تاریخ هم در این باره بحث شده؛ از غزالی تا معاصرانی چون شهید صدر و آیتالله مصباح و دکتر شریعتی. شریعتی این را با بیان صریحتر از همه میگوید. امروز در جامعه ما گویا تنها یک نفر فکر میکند و همه منتظرند تا او بیاندیشد. ما هم بدون فکر تنها در ادامه همان میخواهیم تولید کنیم اما چون فکری پشتش نیست، ضعیف است و به کار نمیآید و حتی به ایده اصلی هم ضربه میزند.
سبک زندگی اسلامی باید از آموزههای اسلامی ساخته و پرداخته شود و بر پایه عقلانیت، معنویت و اخلاق به چهار حوزه پاسخ دهد: رابطه من با خودم، رابطه من با خدا، رابطه من با دیگران و رابطه من با محیط زیست.
نظرات ( 0 )