
فرار مغزها و یا فراری دادن آنها00 نظر
.jpg)
نگاهی به سخنرانی دکتر مهدی گلشنی
محمد قائم مقامی
یکی از دوستان که در یکی از معتبرترین دانشگاههای اروپا اقتصاد خوانده بود و مدتها در مصاحبههای مربوط به گزینش و جذب استاد مردو شده بود، دربارهی دلایل دانشگاههها برای عدم پذیرشش میگفت: یکی از دلایلی که چند دانشگاه معتبر ایران میآورند چند نمرهی پایین در دورهی لیسانس است. در صورتی که ایشان اساس دورهی کارشناسی را مهندسی خوانده بود. جالب بود که در اخرین بار دوسال پروندهی ایشان در سطح اموطش عالی رد شده بود که نامبرده داری تز دکترا نیست در صورتی که تقریبا چهار دهه است که در دانشگاههای معتبر اروپا اخذ تز دکترا منوط به انتشار چهار مقاله در سطح مجلات معتبر بر مبنای توافقی است که با استاد راهنما صورت میگیرد و این یعنی دانش را هر چه بیشتر به سمت کاربردی شدن پیش میرود. اما چرا مسئولان سیاستگذاری ما تا این همه از غافله پیشرفتهای دانش عقبند ماجرایی است که اخیرا پروفسور مهدی گلشنی ریاست دانشکده فلسفهی علم و استاد فیزیک دانشگاه شریف آن را فریاد زده است. و در تعبیری عجیب عنوان فراری دادن مغزها را به جای فرار مغزها برگزیده است. «خروجی دانشگاه ما آنقدر بیمهارت است که حتی توانایی برقراری ارتباط با جامعه خود را ندارد.» و «فرار مغزها عبارت درستی نیست، فراردهی مغزها درست است. برخی در این کشور و دانشگاه طوری با دانشجو برخورد میکنند که جوانان از این کشور فراری میشوند.»،«مشکل دیگر، مردن اخلاق در دانشگاه است. دانشجو معرفی کردهایم با معدل و رزومه فوق العاده در دوره ارشد و دکترا که رد شد. چرا؟ زیرا یک نمره 12 در کارنامه لیسانس خودش داشت! در حالی که نبوغ پدیدهای است که ممکن است در ارشد یا دکترا بروز پیدا کند. انیشتین در لیسانس درس افتاده داشته است!»
اما چرا در دانشگاههای ما اینهمه اینرسی برای پذیرش دنیای جدید و علم روز موجود است. چرا با وجود آنکه تقریبا در تمامی دنیا مبنا نه تولید مقاله و چغالهی علمی بلکه تبدیل دانش به فناوری در اولویت است ما سعی داریم دانشجویان را به سمت مباحث تئوریک و غیر قابل استفاده سوق دهیم. به نظر نگارندهی این سطورمشکل را باید فراتر از سطوح دانشگاهی بلکه در اینرسی مشاهده کرد که در عرصهی مدیریت کلان کشور جستوجو کرد. چنانچه ما شاهد یک رویهی خطرناکتر در عرصهی آموزش و پروزش نیز هستیم. فرزندان ما در سیستمهای عریض و طویل آموزش و پرورش چنان گرفتار آموزش مباحث غیر ضروری شده اند که حد و مرز ندارد. کنکور که قبلا در سال اخر دبیرستا گریبان گیر بود امروز از کلاس پنجم خانوادهها را درگیر کرده است و استرس سنگینی را برای کودکان و نوجوانان این مرز و بوم به ارمغان اورده است. در آموزش و پرورش ما مسایلی همچون سبک زندگی هیچ اعتباری ندارد. ما دین و اخلاق و قران را کنکوری کردهایم و مسایل انسانی و دینی واقعا در اولویت قرار ندارد.به دی واقعیت تلخ آن است که ما کمتر تمایلی در عرصهی سیاستگذاریهای کلان برای کارهای بلند مدت میبینیم. مدیران ما سیاستزده شدهاند و همین سیاستزدگی شرایطی را رقم زده است که یک مدیر که حداکثر چهار سال خود را بر مسند میبیند برای بقای خود به رزومهی زودبازده نیازمند است برای همین ترجیح میدهد به جای اعمال یک سیاست درست و اجرای یک برنامهی بلند مدت برنامههایی را مورد توجه قرار دهد که زود بازده هستند. تسری این نگاه در عرصهی علمی کشور شرایطی را رقم زده است که بر اساس آمار رسمی ما دهها هزار دکتر phd بیکار داشته باشیم. دکترهایی که در یک ارزشیابی درست شاید به اندازهی یک دیپلم هم سواد نداشته باشند. از زاویهای دیگر اجرای چنین سیاستهاییعلاوه بر آنکه یک بحران اجتماعی را در حال ایجاد است مشکلات عمدهای را برای ان عده افراد باسواد که اتفاقا در این راه زحمت نیز کشیدهاند ایجاد کرده است. به طوری که هیچ مبناییی که ما بتوانیم در آن سره از ناسره را تشخیص دهیم را نداریم. چنانچه به شخصه فردی را میشناسم که دارای مدرک دکترای فلسفه علم از یکی از دانشگاههای تاجیکستان است اما حتی موضوع رشتهی خود را هم نمیداند. نکتهای که دکتر گلشنی به تلخی در این سخنرانی در دانشگاه شریف به خوبی بدان اشاره کرده است.« «سالها پیش دکتر سهرابپور به شورای انقلاب فرهنگی آمد تا از پردیس دفاع کند که من به شدت مخالفت کردم. دانشگاه باید به کار علمی خودش بپردازد نه آنکه یه کسانی که در کنکور قبول نشدند مشغول شوند. چرا شأن دانشگاه را پایین آوردهایم به خاطر حذب بودجه؟ استاد عظیم الشأن برق در آن سالها به دانشجویان دولتی خودش گفته است که شنبه و یکشنبه کلاسهایمان را برگزار میکنیم. این کار را کرده است تا از دوشنبه تا آخر هفته به کیش برود و به خاطر ترفیع و درآمد بیشتر وقت خود را صرف دانشجویانی کند که کیفیت مطلوب را ندارند. بعد از آن هم که کلاسها را به داخل پردیس اصلی دانشگاه آوردند.»
اما آنچه دربارهی این سخنرانی از اهمیت بیشتری برخوردار است این است که شخص دکتر گلشنی چهرهی بسیار شناختهشدهای در عرصه دانش و سیاستگذاری است و مسئولیتهای چندی را چنانکه در شورای عالی انقلاب فرهنگی داراست اما چرا نظریات این استاد دلسوز آنچنان که باید مورد توجه و اثر قرار نمیگیردٰ خود مسئله است که واقعا جای کنکاش و مطالعه دارد. اما آنچه در پایان این سطور لازم است خطاب به این مدیران به تاکید یاد شود این است که اگر زودتر فکری بهه حال این شرایط بحرانی که همانند خشکسالی به جان روح کشور افتاده اندیشیده نشود زود باشد تا با طوفانی از بحرانهایی مواجهه شویم که شاید بسیار بسیار هزینه بر باشد و چه بسا هرگز نتوانیم با ارقام و اعداد خسارتهای آن را بشماریم و به شمار آریم. قدر مسلم این بحران پیش از آنکه گریبان مردم را بگیرد گریبان آنها را هم خواهد گرفت.
پیام بگذارید