
مفهوم شناسي نخبگان00 نظر

نظريه هاي نخبگان چارچوبي براي توصيف و تحليل پيدايي و برآمدن نخبگان و نيز جايگاه و نقش آنها در جامعه به دست مي دهد. همان طور كه نظريه طبقات اجتماعي، همين كار را درباره ي «طبقات» انجام ميدهد و اتفاقاً اين دو نظريه، باهم ديگر ارتباط نزديكي دارند و براي همين، در پاره اي مطالعات، دركنار هم مورد بحث قرار مي گيرند.
قبل از مروري بر نظريه هاي نخبگان، لازم به ذكر است كه نظريه هاي نخبگان، لزوماً به معناي «نخبه گرايي» نيست، زيرا حداقل بر اساس تلقي مدرن از علم (در مقايسه با فلسفه ي علم پسا مدرن) بناي كار علم بر توصيف بي طرفانه است بنابراين در اين نظريه نيز فرض بر اين است كه مفهوم نخبه، «مفهومي خنثي» تلقي مي شود و بار معنايي ايدئولوژيك به آن داده نمي شود. حتي نظريه ي نخبگان، لزوماً نخبه ها را سرشير جامعه نمي داند (Arsalan, 2003). تنها برخي از رويكرد هاي موجود در مجموعه نظريات نخبگان، به طور مشخص، متمايل به نخبه گرايي هستند كه در سطور بعدي به عنوان مروري بر پيشينه ي آراء و نظريات به آن ها اشاره خواهد شد.
چهار رويكرد عمده در مجموعه نظريات نخبگان از هم متمايز ميشوند كه عبارتند از:
I. نظريه ي كثرت گرايانه ي نخبگان
II. نظريه نخبه گرايي
III. نظريه دمكراتيك نخبگان
IV. ديدگاه مردم – نخبگان
ابتدا مفهوم نخبه و تعاريف مختلفي كه از آن به عمل آمده است مورد بحث قرار مي گيرد و سپس هر يك از ۴ رويكرد نظري فوق به اجمال ذكر مي شود. مفهوم نخبگان (Elite) مفهوم خاصي در مقابل مفهوم عام توده / عموم (Mass/Public) است. بدين ترتيب ملاحظه مي شود كه نخبگان در تقابل معنايي با گروه ديگر يعني نانخبگان(Non-elite) قرار ندارد، بلكه زير مجموعه اي از مفهوم عموم مردم است.
نخبگان در عام ترين كار بست معنايي خود به «تعدادي چند» در ميان «تعدادي بسيار» اطلاق مي شود كه مهمترين ويژگي آنان دسترسي در سطح برتر به منابع است (Word iQ , ۲۰۰۴).
منابع ياد شده در اين تعريف عام از نخبگان، متنوع است و نوع شناسي هاي متعددي از آن به عمل آمده كه از جمله ميتوان به سنخ شناسي زير اشاره كرد (Etzioni-Halevy, ۱۹۹۷):
• منابع فيزيكي مانند وسايل توليد و...
• منابع اقتصادي مثل سرمايه
• منابع نمادين همچون دانش، ايده، اطلاعات، هنر و...
• منابع روانشناختي– شخصي مانند استعداد، فره مندي[۱۳]، انگيزش، انرژي، مهارت، ورزيدگي
• منابع سازماني و اداري و منابع مربوط به ساختار قدرت و تصميم گيري
• منابع منزلت، نفوذ، تبار، طبقه
در تعريف نخبگان بايد مفهوم عام آن از گرايش ها و ديدگاه هاي خاص تفكيك داده شود. به عنوان مثال بايد تعريف عمومي نخبگان را از تعريف نژاد پرستانه متمايز كنيم. همان گونه كه ملاحظه مي شود افراد داراي استعداد درخشان به دليل دسترسي به رديف چهارم از منابع فوق و از همين طريق به دليل دسترسي به ساير رديف ها مانند رديف سوم و غير آن، جزو نخبگان محسوب مي شوند اما اينكه نخبگان داراي برتري موروثي و نژادي هستند (word ia, ۲۰۰۴)، ربطي به تعريف نخبگان ندارد و از ايدئولوژي خاصي ناشي مي شود و لزوماً در تعريف عمومي نخبگان مندرج نيست و تنها برخي ديدگاهها و گرايش هاي خاص به آن تمايل دارند.
همانطور كه در آغاز بحث به آن اشاره شد يكي از نظريات مرتبط با نظريه نخبگان، نظريه طبقات اجتماعي است و در سنخ شناسي منابع هم ملاحظه مي شود كه بسياري از منابع با عوامل طبقاتي ارتباط دارد. دو رويكرد پايه در نظريه ي طبقات، رويكرد ماركس و وبر است كه به ترتيب وضعيت طبقاتي را براساس سازمان توليد و مناسبات بازار تبيين مي كنند. گيدنز با پس زمينه اي از سنت ماركسي و وبري، تكوين طبقات اجتماعي را در رابطه با عواملي همچون دارايي، شرايط آموزشي و مهارت هاي حرفه اي توضيح مي دهد بدين ترتيب كه طبقات بالا، غالباً بر اساس دارايي شكل مي گيرند، طبقات متوسط بيشتر از طريق شرايط آموزشي و مهارتي پديد مي آيند و سپس نوبت به طبقهاي مي رسد كه نيروي كار مزدبگير هستند (Giddens and Stanworth, ۱۹۹۸).
در نظريات جديدتر با توجه به تحولات زندگي مبتني بر دانش و ظهور اقتصادي دانش، منبع دانايي اهميت بيش از پيش پيدا كرده و درنتيجه در نظريه پردازي طبقات اجتماعي نيز از «طبقه ي دانش» سخن ميرود. به هر صورت، در نظريه هاي طبقات اجتماعي، كوشش بر اين است كه فرايند به صحنه آمدن نخبگان، در چارچوب الگوي طبقاتي توضيح داده شود و معمولاً نخبگان در ميان طبقات بالا و متوسط جستجو مي شود هرچند كه فرايند جابجايي طبقاتي موجب مي شود تا كساني از طبقات پايين به طبقات متوسط و بالا انتقال يابند. اما نظريه ي طبقات اجتماعي و حتي جابجايي طبقات تنها يكي از نظريات پايه در توصيف و تحليل شكل گيري نخبگان محسوب مي شود و همان طور كه در عبارت هاي قبلي ملاحظه شد، «دسترسي برتر به منابع»، الگويي اعم از مدل طبقاتي براي توضيح پديد آمدن نخبگان به دست ميدهد. بر همين اساس مي توان فهميد كه چگونه كساني در طبقات بالا و متوسط هستند و نخبه نيستند و چگونه ممكن است افرادي از طبقات پايين خود را به سطح نخبه بودن برسانند.
در تعاريف مختلفي كه نظريه پردازان از «نخبگان» به دست داده اند، مصاديقي براي آنان ذكر كرده اند. «هويت» آنان را در فهرستي از نخبگان كسب و كار، سياست (اعم از حاكمان و اپوزيسيون)، ديوان سالاري و يقه سفيدان توضيح داده است. «ميلز» جامعه شناسي آمريكايي نخبگان را در سه دسته ي سياسي، كسبوكار و نظامي تعريف كرده است (Giddens and Stanworth, ۱۹۹۸). شومپيتر با توجه بيشتر به نخبگان خارج از دولت، از نخبگان آكادميك، حقوقي، رسانه اي و مديريتي سخن گفته است (Schumpeter, ۱۹۹۹). آرون به پنج دستهي نخبگان سياسي، اقتصادي، كارگري، مديريتي و نظامي اشاره كردهاست (Arsalan, ۲۰۰۳–a).
نظريه ي كثرت گرايانه ي نخبگان
اين نظريه در سنّت فكري ليبرالي تكوين يافته است، از آراي افرادي همچون دال، ليندبلوم، ريسمن، گالبرايث مشروب شده و كساني همچون ترومن (۱۹۷۱)، بيلي (۱۹۸۸)، پلسبي (۱۹۸۵) و سارتوري (۱۹۸۷) درباره اش به تفصيل سخن گفته اند. در اين رويكرد از نظريه نخبگان، بر تعددّ گروه هاي ذي نفعي كه نخبگان به آنها تعلق دارند، تأكيد به عمل مي آيد و رقابت آزاد ميان آنان، زمينه اي تلقي مي شود كه مي تواند نوعي تعادل پويا و توازن در جامعه به وجود بياورد (Etzioni – Halevy ۱۹۹۷).
نظريه نخبه گرايي
از پيشگامان نظريه پرداز در اين رويكرد مي توان به «ويلفر دوپارتو»، «رابرت ميشل» و «گائتانو موسكا» اشاره كرد. موسكا در نظريه ي نخبگان خود از «سن سيمون» متأثر است. وي توضيح مي دهد كه چگونه همواره طيف معدودي نخبگان، نقش اصلي را در جامعه بازي مي كنند به نظر موسكا، اين ها از طريق گزينش طبيعي (با ساز و كارهايي مانند مسابقات، انتخابات و…) از اكثريت غربال مي شوند و غالباً تأثير تعيين كننده اي در شرايط اجتماعي اقتصادي فرهنگي و سياسي دارند. با وجود اين كه نظر موسكا به روشهاي دمكراسي قرابت دارد اما در مجموع مي توان گفت كه برخلاف رويكرد كثرت گرا، در اين رويكرد، تمايل به آن وجود دارد كه نخبگان نقش مركزي در جامعه داشته باشند.
نظريه دمكراتيك نخبگان
در اين ديدگاه، تأكيد بر آن است كه دمكراسي درمعرض تقليل به تودهگرايي قرار دارد، مگر اينكه تلقي از دمكراسي اين باشد كه فرصتهاي برابري را براي دسترسي به منابع فراهم آورد تا نخبگان با استفاده از ساز و كارهاي دمكراتيكي همچون انتخابات آزاد، آزادي بيان و تشكيل انجمن ها، به صحنه بيايند و فعال شدن آنها درصحنه مانع از فرو كاسته شدن دمكراسي به عوام سالاري و غوغا سالاري بشود. بدين ترتيب مي توان فهميد كه چرا اين رويكرد با دمكراسي نمايندگي، قرابت بيشتري دارد جوزف شومپيتر و ريمون آرون از مدافعان اين رويكرد نظري هستند (Schumpeter , ۱۹۹۹).
ديدگاه مردم - نخبگان
اين ديدگاه با رويكرد دمكراتيك، قرابت بسياري دارد ولي بيش از آن به پس زمينه هاي اجتماعي نخبگان تأكيد مي كند. به عبارت ديگر در اين رويكرد، جريان ظهور نخبگان از جامعه، جرياني پويا تلقي ميشود به طوري كه فرايند گردش نخبگان در جامعه، فرايندي درونزا و گشوده است. در واقع نخبگان از يك سو به پشتگرمي پس زمينه هاي اجتماعي و از سوي ديگر برحسب توانايي هاي فردي و شخصيتي خودتكوين پيدا ميكنند و بنابراين پايه ي عمومي پيدايش نخبگان اهميت بسيار دارد و علاوه بر اين، نخبگان نه صرفاً در يك چارچوب محدود طبقاتي يا غير آن بلكه در طي فرايندي از حلقه هايي ظاهر ميشوند كه يك طرف اين حلقه ها از متن عموم جامعه برمي خيزد و طرف ديگر آن به اوج سطح نخبگان مي رسد. براي همين است كه در اين نظريه علاوه بر مفهوم نخبگان، يك مفهوم تازه ميان نخبگان و عموم مردم، مطرح شده است كه عنوان آن «نخبه ي سطح دوم» است و بدين ترتيب تقسيم بندي دو تايي يعني (نخبگان و مردم) به تقسيم بندي سه تايي يعني (نخبگان سطح ۱، نخبه ي سطح ۲ و مردم) توسعه پيدا مي كند. مفهوم نخبگان سطح دوم كه عمدتاً در ميان طبقه متوسط قرار دارند نشان مي دهد كه گروه نخبگان نه يك هرم بسته بلكه فرايندي باز و پويا است و علاوه بر اين، رابطه ي مردم و نخبگان مردم نه در الگوي صفر و يك بلكه در منطق فازي توصيف و تحليل مي شود بر همين اساس، همواره در جامعه، طيفي از نخبگان بالقوه و نخبگان سايه وجود دارد و نيز افراد مستعدي كه در واقع داوطلبان نخبه بودن هستند.
نظرات ( 0 )