
پفک گاوی00 نظر

داخل تاکسی نشسته بودم.
کنارم خانمی نشسته بود که بچه اش همراهش بود. بچه گفت: مامان پیاده شدیم برام پفک بخر.
راننده گفت: نخر خانوم.
خانم گفت: به شما چه؟! مگه شوهر منی که هی بگی نخر نخر.
راننده نگاهی از آینه به عقب انداخت و گفت: نه خانوم من قصد بی ادبی نداشتم. این پفکا رو از غذای گاو درست می کنن. به خاطر همین گفتم نخر. وگرنه من چی کار به خرید شما دارم. شما برو کل بازار رو بخر.
خانم نگاهی به بچه اش انداخت و گفت: می گم اندازه گاو شده و اندازه خر عقل نداره، نگو غذای گاو می ریزن توی این پفکا.
بچه غرید که : اِ. مامان.
راننده گفت: بله خانوم منم یه بچه دارم همش پفک می خوره. اندازه بز نمی فهمه. دیگه مشق شبم که بهشون نمی دن. صبح تا شب نشسته پای کامپیوتر بازی می کنه. به مادرش می گم چند وقت یه بار بره بچه رو پشت و رو کنه که یه وقت ته نگیره. حالا شما هم مواظب بچه ات باش یه وقت ته نگیره.
بچه غرید که: اِ آقا.
خانم دوباره نگاهی به بچه اش انداخت و گفت: حالا با این که غذای گاو گوسفندا رو می خورن، حاضر نیستن گوشت خود گاو و گوسفندا رو بخورن. بچه اخیرا علف خوار شده. میگه گوشت نمی خوره. ما رو ذله کرده.
بچه گفت: اِ مامان.
راننده از آینه خوب دختر بچه 9 ساله را برانداز کرد و گفت: خانوم پس اینا چی می خورن که این قدر هم بزرگ میشن؟ با علف و پفک اینقدر پروار می شن؟!
بچه چشم غره ای به راننده رفت و گفت: اِ آقا!
خانم پشت چشمی نازک کرد و گفت: چه می دونم. فقط می خورن و می خوابن از جاشون هم تکون نمی خورن. قدیم مادرمون دستور می داد و همه کارای خونه رو ما انجام می دادیم. حالا هم خانوم دستور می دن و دوباره هم ما همه کارای خونه رو می کنیم.
بچه اعتراض کرد: وا مامان!
خانم رو به راننده گفت: آقا ما همینجا پیاده می شیم.
وقتی پیاده شدند، راننده به من رو کرد و گفت: غذای گاو رو می ریزن توی پفک. کم مونده از فردا گاوا فلافل و بندری بزنن و گوسفندا کله پاچه و سیراب شیردون.
گفتم: با این قیمت کله پاچه، شما روی همون سیرابی حساب کن. عطر کله پاچه رو هم می ده.
ماشین پشت چراغ قرمز ایستاد. راننده سرش را روی فرمان گذاشت و آه کشید و گفت: نمردیم و شنیدیم سیرابی و کله پاچه هم عطر دارن. آن وقت یک پسته از توی جیبش در آورد و نصف کرد و نصفش را رو به من تعارف کرد و گفت: بخور اندازه یه نون سنگک می ارزه.
علیرضا لبش
نظرات ( 0 )