
گرانی دلار یا ضعف فرهنگی00 نظر
.jpg)
سیاووش پاکبین
در برخورد با مسایل کلان کشور همیشه این پرسش مطرح است چرا با وجود اینکه توسعهی نیروی انسانی و تولید دانش در کشور با پیشرفت شگفتانگیزی روبهرو بوده اما هنوز با خیل عظیمی از جوانان بیکار و معضلات عدیدهای در عرصههای اقتصادی روبهرو هستیم. به راستی چگونه میتوان بر این مشکلات که کمر خانوادهها را خورد کرده و سببساز بسیاری از مشکلات اجتماعی، عاطفی و ... شده است، فایق آمد. متفکرانی که در صدد پاسخ برای این مسئله برآمدهاند طیف وسیعی از مشکلات را برای آن برشمردهاند که از جمله میتوان به بحث بروکراسیهای سنگین اداری و شیوهی مدیریتهای کهنه و ... نسبت میدهند و عدهای دیگر مشکل را در اقتصاد نفتی ایران میبینند که تنبلی مفرطی را در همهی عرصههای سیستم هدایت کشور ایجاد کرده است و در مقام استدلال میگویند، دولتی که با پول بیدرد سر نفت به راحتی اداره میشود چه نیازی دارد که انواع دیگر شیوههای مدرن حکومت داری را بیازماید و همین امر سبب چاقی و بی تحرکی تمامی سیستمهای حکومتی ما شده است. عدهای دیگر مشکلات را به سیستمهای آموزشی کشور نسبت میدهند که نتوانسته جوانان ما را طوری اموزش دهد که به اصطلاح همچن پدران ما سرپای خود بیاستند و نیروهای کار آفرین و متخلق باشند و ... . اگرچه تمامی این دلایل میتواند بخشی از مشکلات کشور برای نیل به اهدافی که در اسناد بالادستی کشور برای ارتقای ایران به جایگاه اول منطقهای درست باشد، اما واقع امر آن است که اگر درستتر نگاه شود، مشکل اصلی ما جای دیگری است و آن مقولهی فرهنگی است که در یکی از آخرین نمودهایش به شکل واضحی خود را در بحران قیمت دلار و طلا نشان داد. بحث آنجاست که این درست که رئیس جمهور دیوانهی آمریکا مثل روال گذشتهاش که زیر همهی قراردادهای بینالمللی زده است و اینبار هوای خروج از برجام را دارد که اقتصاد ایران را زیر فشار بگذارد. اما چه عاملی سبب شده است که همهی مردم از کاسب تا معلم و دانشآموز و کارمند و بغال و چغال باید هوای صرافی به سرشان بزند و همه بخواهند مشتری طلا و دلار شوند تا برخلاف روندهای معمول بازار طلا قیمت سکه به دوبرابر قیمت جهانیاش برسد و دلار آمریکایی ناگهان با سوء استفادهی عدهای سر به فلک بکشد. چرا همه باید جلوی صرافیها صف بکشند که کار به جایی برسد که این مسئله به شکل یک مسئلهی امنیتی درآید و عوارض این داستان کار را مثلا در حوزهی مسکن به جایی برساند که سرانجامش با کرامالکاتبین باشد. این نکتهی واضحی است که این نوع برخورد سونامیوار با چنین مسائلی تا چه اندازه میتواند در تخریب زندگی خود ما و آیندهی خود ما مخرب باشد و به دیگر سو اجازهی هرگونه واکنش بهسزا و شایسته را از دولت و ارکان تصمیمساز سلب میکند. راه دور نرویم و به شیوهی رانندگی در اتوبانها و جادهها نگاهی بیاندازیم. به گواه آمارعدم رعایت نکات ایمنی و سرعتهای سرسامآور و ... توسط خود ما بله خود ما سبب شده است که از جادههای ایران به عنوان یکی از حادثهخیزترین جادههای دنیا یاد شود به طوریکه آمار یک سالهی مرگ و میر در همین جادهها با آمار تلفات یک جنگ تمام عیار شاید برابر باشد. برای اثبات این مدعا آمار کافی است آمار شهدا و جانبازان هشت سال دفاع مقدس را با همین آمار مقایسه کنید. آیا این مسئله یک مسئلهی فرهنگی نیست. نمونهی دیگر آمار فرار از کار، فرار از درس و ... است که به نوبهی خود شاهد مثالهای خوبی میتواند باشد. در رهیافتی دیگر برای آنکه اعتراضی نشود که مشکلات مدیریتی و بروکراسی چه ارتباطی با مسئلهی فرهنگ دارد، تنها دو شاهد مثل میآورم. خوشبختانه اکثریت انتصابات در کشور ما از طریق انتخابات و یا به واسطهی آن صورت میگیرد به طوریکه ما حتی در سطح ده دهیار و بخشدار و ... را از همین طریق انتخاب میکنیم. نمایندگان مجلس و ریاست جمهوری هم همینگونه هستند و در طول چهل سال همیشهی از همهی جناحها در آنها حضور داشتهاند. این درست که ممکن است که در کمو کیف ماجرا مشکلاتی باشد، اما در کلیت ایرادی نیست. اما پرسش اینجاست که چرا وقتی مردم به عینه میبینند که فلان نماینده و یا فلان شخص فاسد است و لایق نیست باز به او رای میدهند. آیا غیر از این است که در ما آن هوشیاری لازم نیست. آیا ماجرای امر به معروف که یکی از شعایر خدایی و از ارکان شعایر فرهنگی است که به قول حضرت امیر نه روزی را کم و زیاد میکند و نه زمان مرگ را و نه میزان رنج در این دنیا را رعایت میشود. در پایان نگارنده این سطور باز تاکید دارد که اگرچه مشکلات سیستمی بسیاری در سطوح مختلف حکومتی و جایگاهی وجود دارد اما مشکل اصلی در جانهای مردم و خود مردم است که نمیخواهند و یا نمیتوانند جانهایی دانا باشند. بزگی میگفت رهبران جامعه را از سلولهای شما درست میکنند, خودتان را درست کنید تا جامعه درست شود.
پیام بگذارید