(1).jpg)
تودهای شدن آموزش عالی به چه معناست و چه تاثیری بر فرار مغزها دارد؟00 نظر

در مقالهای به بحث فراگیر شدن آموزش تودهای، از علل فرار مغزها پرداختیم. در این مقاله سعی خواهیم کرد تا تعریف بهتری از مفهوم آموزش تودهای ارائه دهیم و گسترش آن را در اقصا نقاط جهان با وضعیت کشورمان مقایسه کنیم.
توسعه آموزش عالی را به شیوههای مختلف میتوان مفهومسازی کرد. در این مقاله از آرای گیبونز، اسکات و همکاران. در خصوص شیوه جدید تولید دانش برای مفهوم سازی توسعه آموزش عالی مورد استفاده میشود(Gibbons et al 1994 , Scott 1995 , ۱۹۹۸ , Gibbons ۲۰۰۰ . شیوه جدید تولید دانش با ((توده ای شدن آموزش عالی)) (Massification of higher education) آغاز میشود و در واقع این دو پدیده با هم دیگر تقارن دارند و ابعاد مختلف فرآیند واحدی را نشان میدهند.
آموزش عالی تودهای، حجم وسیع دانشآموختگان خود را در نهادهای گوناگون جامعه میپراکند و این امر به تودهای شدن پژوهش نیز میانجامد. در جوامع صنعتی تودهای شدن آموزش عالی بیانکننده شیوهای موزون از توسعه آموزش عالی است، زیرا نه تنها یادگیری و فعالیتهای تولید دانش را افزایش میدهد بلکه آن را به گونهای موزون در بین نهادهای مختلف اجتماعی-اقتصادی، در بخشهای خصوصی و عمومی و در مناطق گوناگون جغرافیایی توزیع میکند. بدین ترتیب مهمترین ویژگی توسعه آموزش عالی در کشورهای صنعتی عبارت است از، توزیع اجتماعی فعالیتهای آموزشی و پژوهشی. گیبونز و همکاران او این ویژگی اساسی را «توزیع اجتماعی دانش» مینامند، که به طور خاص اشاعه تولید و مصرف دانش در طیف وسیعی از افراد و نهادها را در بر میگیرد. فعالیتهای تولید دانش در نهادهای مختلف پراکندهاند اما از سوی دیگر این نهادها از طریق فنآوریهای اطلاعات و ارتباطات به صورت شبکهای با هم دیگر تعامل دارند.
گسترش آموزش تودهای
در جوامع صنعتی، بعد از جنگ جهانی دوم آموزش عالی تودهای توسعه یافت. این فرآیند با افزایش زیاد تعداد جوانانی-ابتدا از طبقه متوسط، سپس از طبقه زیرمتوسط و طبقه کارگر- همراه بود که دوران دبیرستان را میگذراندند، و این امر مستلزم انجام اصلاحات در آموزش دبیرستانی و ایجاد دبیرستان جامع به جای یا همراه دبیرستانهای نخبهگرای سنتی بود. بخش فزایندهای از این جمعیت جدید برای ورود به مؤسسات آموزش عالی، توانایی یافتند و برانگیخته شدند.
در پشت این افزایش مشارکت در آموزش دبیرستانی و عالی برخی از عوامل کمابیش مستقل قرار داشتند؛ برخی از این عوامل عبارتاند از: دموکراتیزهشدن سیاست و جامعه پس از جنگ جهانی دوم؛ رشد بخش عمومی با نیاز بیشتر به کارگران یقه سفید و فارغالتحصیلان دانشگاهها؛ اقتصاد صنعتی رشد یابنده و استخدام کارگران ماهر و آموزش دیدهتر؛ باور گسترده به وابستهبودن توسعه اقتصادی به نیروی انسانی آموزش یافته؛ جذابیت یافتن آموزش به عنوان عنصر اساسی دولتهای رفاه جدید و برای حفظ و مشروعیت دادن به جوامع دموکراتیک رشد تعداد جوانانی که در پی آموزش از نوع دانشگاهی بودند، برای نظامهای آموزش عالی پیامدهایی داشت: نخست دانشگاههای قدیمی و نخبهگرا؛ دوم ایجاد دانشگاههای جدید؛ سپس توسعه صورتهای غیر دانشگاهی آموزش پسا متوسطه با و بدون ارائه درجات متفاوت و سرانجام جذب بخشهای جدید به نظام اعطای درجه و ارائه موضوعات درسی به منظور آمادهسازی دانشجویان برای حرفههای جدید در دانشگاههای قدیم و جدید. این تحولات، سرشت و آرزوهای بدنه دانشجویی، برنامه درسی، شیوههای اداره دانشگاهها، رابطه بین دانشجویان و اساتید، صورتهای تأمین اعتبار و روابط دانشگاهها با سایر نهادهای جامعه را تغییر داد.
در طی این دوره همه صورتهای آموزش عالی، اولین نسل دانشجویان را از اقشار اجتماعی پایینتر پذیرفتند. بسیاری از این دانشجویان، از نظر سنی، بالغتر بودند، زمان بیشتری را در دانشگاه اقامت میکردند، برای بیش از حد و حدود خدمات مدنی یا حرفههای قدیمی آماده میشدند، اغلب متأهل و شاغل بودند، و انتظار کمتری داشتند که از طریق درجه دانشگاهی مشاغل امنی را به دست آورند. بعد از مقداری مقاومت، برنامههای درسی، سرشت تغییر یافته بدنه دانشجویی و علایق فرهنگی و شغلی آنها را در خود منعکس کرد. در عین حال، صورتهای نخبهگرای قدیمیتر آموزش عالی، همراه اشکال تودهای جدیدتر در قالب موضوعات نخبه گرایانهای چون پزشکی، حقوق، و زبانهای کلاسیک، در سمینارهای پیشرفته و در مطالعات تحصیلات تکمیلی تداوم یافتند.
نهادهای جدید آموزش عالی تودهای سایر نهادهای جامعه را از دو طریق تحت تأثیر خود قرار دادند: اول با ایجاد جمعیتهای بزرگ دانش آموختگان و مهندسان که در سراسر بخش اقتصادی گسترش یافتند و مشاغلی را عهدهدار شدند که قبلا تکنسینها بر عهده داشتند؛ دوم با ایجاد تعداد بزرگتر دانشآموختگان غیرفنی که مشاغلی را دچار تغییر کردند که پیش از این غیر دانشآموختگان آنها را به عهده داشتند. آموزش عالی تودهای همچنین یک بازار در حال رشد برای انواع محصولات فرهنگی جدید و یک جمعیت رأیدهنده و آماده حمایت از گسترش بیشتر آموزش عالی و آن جنبههایی از دولت رفاه را که به استخدام دانشآموختگان و برآوردن علایق آنها مربوط میشود، آفرید.
نظام آموزش عالی همچنین توزیع گسترده ابتکار و نوآوری در اقتصاد را پیبندی کرد و رشد انفجاری بخش خدمات کوچک (Small service) و صنایع با تکنولوژی بالا را ممکن ساخت. افزایش تقاضای بازار برای آموزش مستمر و ظهور جامعه یادگیرنده که در آن آموزش مادامالعمر و کارورزی و بازآموزی ممکن میشود و از سوی بخشهای بزرگی از مردم ضروری تلقی میشود، از مهمترین تأثیرات آموزش عالی تودهای به ویژه در زمینه توزیع دانش بود. این آمادگی برای یادگیری، ظرفیت نیروی کار برای پاسخ دادن به تغییرات سریع تکنولوژیک را تا حد زیادی افزایش داد که حداقل به همان اندازه نوآوریهای پشتیبان این تغییرات و یا بازارهای رقابتی که آن را به جلو میراند، اهمیت داشت.
آموزش و کارورزی در جوامع صنعتی پیشرفته به گونهای تناقضآمیز از یک سو مردم را برای انجام شایسته مشاغل مشکل آماده میکند و از سوی دیگر آنها را وا میدارد که مشاغل و مهارتهای خودشان را اغلب و به سرعت تغییر دهند. این امر نه تنها مستلزم کارورزی در خود مهارتها و عادات است، بلکه جاافتادن نگرشهای اجتماعی مثبت برای تغيير را نیز ایجاب میکند. آموزش عالی تودهای به مردم میآموزد که خیلی خود را وقف یک شغل یا مجموعه منحصر به فرد از مهارتها نکنند. این امر آنها را برای احتمال تغییر مشاغل و مهارتها آماده میکند و برای این که بتوانند به سرعت در بین این تغییرات جابه جا شوند، همچنین برای سفر کردن سریع باید در مهارتها و نگرش ها، سبک سفر کند. تنها مهارتی که مهجور و منسوخ نمیشود، مهارت «آموختن مهارتهای جدید» است. این پویایی آموزش عالی خیلی از پیوندهای اجتماعی و روابط نهادی مانع تحرک اجتماعی، شغلی و جغرافیایی را ضعیف میکند.
رویکردهای جدید پژوهشی
رشد الگوهای انبوه در پژوهش با الگوهای متناظر آن در آموزش شباهتها و تفاوتهایی دارد. پژوهش، حتی هنگامی که به دست تعداد زیادی از مردم انجام شود، ذاتا یک فعالیت نخبهگراست. بخش بسیاری از فعالیتهای پژوهشی به وسیله افرادی انجام میشود که حداقل در دوره تحصیلات تکمیلیشان، یک دوره آموزش عالی نخبهگرایانه را گذراندهاند. در گذشته تأیید صلاحیت افراد برای انجام پژوهش، مستلزم جامعهپذیری بسیار آنها در یک رشته دانشگاهی بود، که امروزه نیز بخش انبوهی از پژوهشها هنوز این سرشت را دارند. ولی الگوهای جدید پژوهش که در درون و بیرون دانشگاهها در حال ظهور هستند، به تودهای شدن آموزش عالی برمیگردند و از آن ناشی میشوند.
این صورتهای جدید پژوهش مستلزم مناسبات كاری نزدیک بین افراد وابسته به نهادهای مختلف است که لزوما همه آنها پژوهشگر نیستند. در این صورتهای جدید، دانشمندان وابسته به الگوی پژوهش دانشگاهی با تجارت پیشگان، سرمایهگذاران خطر پذیر، حقوق دانان ثبت اختراعات، مهندسان تولید، و پژوهشگران بیرون از دانشگاه در تعامل فراوان قرار میگیرند. فعالیتهای پژوهشی کنونی (به عنوان بخشی از برنامه ملی و معطوف به اهداف اجتماعی-فنی) با حساسیت به امکانات تجاری صورت میگیرند.
نتایج این پژوهشها به شیوه پیشین و از طریق مجلات و کنفرانسهای علمی گزارش نمیشوند بلکه به صورت نزدیک به حمایتگران تجاری منعکس میشوند. این پژوهشها مستلزم استفاده مشترک از تسهیلات و فنآوری دانشگاهی و صنعتی، و فرارشتهای هستند و افرادی عهدهدار انجام آن میشوند که وفاداریهای رشتهای و نهادی آنها ابهام آمیز است. این سبک پژوهش برای جامعه وسیعتر نتایج آشکاری دارد و برخی مسائل اخلاقی و سیاسی را بر میانگیزد که حل آنها به نوبه خود به افرادی با آموزش ویژه و حساس به موضوعات تکوین و ارزیابی برنامههای پژوهشی، نیاز دارد. الگوهای جدید تأمین اعتبارات پژوهشی با الگوهای رایج در پژوهشهای پیشین و رشتهمحور متفاوت است. پژوهشهای جدید بیشتر به بخش خصوصی، صنایع و شرکتها وابستهاند؛ هر چند دولتها و بنیادهای غیر انتفاعی، ممکن است برای حمایت از پژوهشهایی که طرف توجه و علاقه آنهاست، در سرمایهگذاریهای پژوهشی مشارکت کنند.
انجام پژوهش در زمینه کاربرد و سرشت توزیع شده آن نشان میدهد که علم معاصر دیگر نمیتواند در محدوده دانشگاهی باقی بماند؛ لذا به ظهور دستهای از ترتیبات نهادی جدید منجر میشود که دولت، صنعت، دانشگاهها و گروههای مشاورهای خصوصی را به شیوههای مختلف به هم دیگر پیوند میدهد. حرکت پژوهش از دانشگاه به سایر صورتهای سازمانی که در آن دانشگاه تنها یک شرکتکننده است، در آموزش نیز نظیر خود را دارد. یک صنعت دانش گسترده بیرون از نهادهای آموزشی مستقر، توسعهیافته است که به شیوهای مستقیمتر و مؤثرتر به نیازهای صنعت و بازار کار حساسیت نشان میدهد. این امر انحصار دانشگاهها را در ارائه آموزش و مدارک تحصیلی به تحلیل برده است. در کشورهای صنعتی در درون و بیرون دانشگاهها یک دگرگونی عمیق در تولید دانش در حال جریان است؛ تحولی که هم وابسته به تودهای شدن رشد یابنده آموزش عالی است و هم آن را به پیش میبرد.
توده ای شدن آموزش عالی در ایران
بررسیهای آماری نشاندهنده گسترش آموزش عالی در ایران است. تعداد دانشجویان کشور طی دو دهه به بیش از ۱۰ برابر و تعداد دانشجویان دوره دکترا از ۴۵۲ دانشجو در سال تحصیلی ۱۳۵۸ - ۱۳۵۹ به ۱۲ هزار نفر در سال تحصیلی ۱۳۸۰–۱۳۸۱ رسیده است و طی رشد دو دههی اخیر (بر طبق آمار سال ۱۳۹۸)، هماکنون جمعیت دانشجوی دکترای بیش از ۱۵۰ هزار نفری را شاهد هستیم. این میزان رشد، از میزانهای رشد جمعیت دانشجویی در بسیاری از کشورهای جهان از جمله ژاپن، آمریکا، هند، اندونزی، ترکیه، فرانسه و انگلستان بیشتر است.
آموزش عالی در کشورهایی چون ترکیه و اندونزی در این دوره هم چون ایران در حال گسترش است. آمریکا که موج تودهای شدن را سال ها قبل از این از سرگذرانیده از پایینترین گسترش کمی برخوردار است، ولی کشورهایی چون ژاپن، فرانسه و انگلستان - هر چند در سطحی پایینتر از ایران - هنوز در حال گسترش آموزش عالی خود هستند. هر چند که تعداد دانشجویان در صد هزار نفر و میزان ثبت نام ناخالص در آموزش عالی در ایران کمتر از کشورهای پیشرفته چون ژاپن، آمریکا، فرانسه و انگلستان است. ولی شتاب تودهای شدن آموزش عالی، به سبب متأخر بودن آن، از این کشورها بالاتر است (جدول شماره ۱).
اما یکی از مهمترین ویژگیهای تودهای شدن آموزش عالی در ایران، فقدان ارتباط بين افزایش نرخ ثبت نام در دانشگاهها و رشد اقتصادی است. تودهای شدن آموزش عالی در غرب یا ژاپن به موازات رشد اقتصادی و صنعتی و ناشی از افزایش تقاضا برای نیروی کار آموزش یافته بوده است؛ در حالی که در ایران تودهای شدن آموزش عالی برای مثال در سالهای ابتدایی پس از جنگ تحمیلی، با دوران کاهش یا ثبات تولید ناخالص ملی سرانه همراه بوده است. این ویژگی اساسی از یک سو مانع شکلگیری نظام تولید دانش شد و از سوی دیگر به رشد یک آموزش عالی ناموزون انجامید. در ایران آموزش عالی به عنوان یک کالای مصرفي، از آموزش عالی به عنوان یک مقوله اقتصادی، نقش بیشتری داشته است و رشد آن غالبا از عوامل فرهنگی و سیاسی متأثر بوده است تا عوامل اقتصادی.
تودهای شدن آموزش عالی پس از انقلاب اسلامی متأثر از «غلبه تفکر مساواتطلبانه و سیاستهای عدالت توزیعی، و وضع سهمیههای پذیرش دانشگاهها به منظور دستیابی به نوعی توازن و برابری فرصت دسترسی به آموزش عالی برای افراد جامعه بود. در واقع سعی شد برابری آموزشی به صورت ایدئولوژیک و با الگوی عدالت توزیعی (غیر طبیعی) دنبال شود، که بر اساس آن حکومت میبایست با برنامهریزی متمرکز و دستکاریها و برنامهریزیهای حداکثرگرایانه مردمی، به تقسیم امکانات در بخشهای محروم بپردازد. در صورتی که الگوی عدالت طبیعی، این هدف را از طریق توسعه اقتصادی و به صورت تدریجی و طبیعی و قانون انتشار رفاه و با حداقل مداخلات و برنامهریزیهای متمرکز دنبال میکند». این اقدامات برای سالهای اولیه انقلاب و پس از جنگ تحمیلی گریزناپذیر و موثر به نظر میرسیدند و هماکنون رشد سواد عمومی جامعهی ایرانی نیز مدیون این اقدامات است.
اما از این مرحله به به بعد به منظور کاهش نرخ بیکاری تحصیلکردگان و جلوگیری از مهاجرت نخبگان، بایستی سیاستهای جذب آموزش عالی متناسب با شرایط اقتصادی کشور، تغییر و تحول پیدا کند.
نظرات ( 0 )