راهی در بیراهه/قسمت 9 – زمینههای شکلگیری عاشورا / پس از پیامبر (ص)
زمینههای شکلگیری عاشورا / پس از پیامبر (ص)
در قسمت های قبلی که مربوط به فصل اول کتاب «راهی در بیراهه» بود، به بررسی دوران قبل از پیامبر و دوران بعثت و پیام های حضرت رسول (ص) در هشت قسمت پرداختیم که در این قسمتها به بررسی جهان پیش از اسلام، عربستان پیش و پس از اسلام و پیامهای پیامبر (ص) تحت عناوین مدارا، توحید، دانش، عدالت، آزادی، امنیت، مسئولیت همگانی، برابری، حقوق زنان و حکومت قانون پرداختیم.
فصل دوم کتاب از دوره رحلت پیامبر (ص) آغاز میشود و به بررسی زمینههای شکلگیری عاشورا خواهد پرداخت که در این قسمت و قسمتهای آینده به مطالعه آن خواهیم پرداخت.
فصل دوم – زمینههای شکلگیری عاشورا
پس ازپیامبر(ص)
پیامهای پیامبر(ص) با خَلق موج مهارناپذیر، دنیا را در چالش قرار داد و نظر جهان را به شبهجزیرۀ عربستان معطوف کرد. ملتها را بیدار، و با فکری نو آشنا میساخت؛ فکری که مردم نسلدرنسل در انتظار آن بهسر میبردند و پیامبر(ص) بهرغم مواجهه با مشکلات و موانع فراوان، همۀ همت خود را در ابلاغ دقیق وحی و پیامهای پیامبرانۀ خویش ـکه از مصدر وحی برمیخاستـ، بهکار بست.
نیز، موفق شد شماری از یاران نزدیک خود را در مراقبت از اصالت مکتب و برای مدیریت آیندۀ جامعۀ نوین اسلامی تربیت کند. اما هجوم چالشهای پیاپی ـ مانند آتشی که در پی آتشی برافروخته شود، پیامبر(ص) و یاران ویژۀ او را به خاموشکردن آنها سرگرم میساخت؛ بهطوریکه اندیشیدن و پرداختن به فعالیتهای دیگر را خنثی میکرد و فرصتها، به فواصل و لابهلای حوادث محدود میشد که طبعاً برای تغییر دادن انسان پیرو فرهنگ جامعه دیروز به انسان مسلمان ـبهطوری که کلیۀ زوایای اندیشۀ پیشین و تهنشینشده در ذهن و جان او را بزدایدـ، کفایت نمیکرد.
بههمین خاطر، مردمی که از سر اشتیاق یا اجبار مسلمان میشدند، تنها ظواهری از اسلام، آن هم در حد ابتداییِ شناخت پیدا می کردند. و طبعاً فرهنگشان ملغمهای از فرهنگ اسلام و فرهنگ قوم و قبیله بود؛ بههمین رو، در جریانهای پیچیده و حتی گاهی روشن، به آموزههای قبیلهای رجوع میکردند و عصبیتهای پیش از اسلام را به نمایش میگذاشتند.
مسعودی مینویسد:
«در دوران خلافت خلیفۀ اوّل، ماجرایی پیش میآید که خلیفه، ابوسفیان را احضار میکند و در اثناء سؤال و جواب، صدای خلیفه بلند میشود. پدرِ خلیفه، وقتی صحنه را مشاهده میکند، خطاب به پسرش میگوید: صدای خود را بر سر ابوسفیان بلند میکنی؟ از حد خود تجاوز کردی، او را میشناسی؟ او بزرگ قریش بود»[1].
همانگونه که ملاحظه میشود ایشان با اینکه پدر خلیفۀ مسلمین است هنوز در حال و هوای پیش از اسلام بهسر میبرد و با ابوسفیان پیشوای مکه زندگی میکند. مشابه این رویه، فراوان بهچشم میخورد؛ حتی در چهرههای شاخص مهاجر و انصار.
طبری مینویسد:
«جنازۀ پیامبر(ص) را بدون غسل و کفن رها کردند و برای دستیابی به جانشینی پیامبر(ص) به سقیفه شتافتند. ابتدا شایع شد گروه انصار با سعد بن عباده بیعت کردهاند. ابوبکر با شنیدن آن، به سخنرانی پرداخت و اظهار داشت؛ البته ضرورت ایجاب میکند که باید کسی خلافت را عهدهدار شود، اما بیندیشد چه کسی سزاوار خلافت است.
پس ازآن، عدهای به سعد بن عباده ملحق شدند و عدهای به ابیبکر پیوستند. در این غوغا که بین مهاجر و انصار و پس از آن میان خود انصار پیشآمد، شانس خلافت را به ابوبکر بخشید و حضار، در سقیفه با وی بیعت کردند (و این بدان معنی است که در اینگونه موارد، هنوز فرهنگ قبیله، تقدم دارد).
طبری نقل میکند:
عمر هنگامی که از رحلت پیامبر(ص) خبردار میشود، خود را به درخانۀ پیامبر(ص) میرساند و چون علی(ع) را گریان میبیند، میگوید: منافقان چه بر سر دارند؟ میگویند پیامبر مرده! نه، پیامبر نمرده! او برای راز و نیاز نزد خدا رفته و بر میگردد؛ همانگونه که موسی و عیسی رفتند و برگشتند. در این هنگام، ابوبکر به عمر نزدیک میشود و به او میگوید: این چه حرفی است که میزنی؟! خداوند به پیامبر(ص) گفت: تو میمیری و آنها نیز میمیرند»[2].
سیّد محمدباقر صدر مینویسد:
«صحابه دربارۀ موضوعاتی که اتفاق نیفتاده بود، از سؤال پرهیز داشتند، مگر آنکه فرد چادرنشینی از اطراف میرسید و سؤالی میکرد و پیامبر(ص) پاسخ میداد و اصحاب هم میشنیدند. غالباً اعتقاد داشتند پرسش دربارۀ احکام، قضایا و حوادثی که هنوز رخ نداده، از تکبر و بلندپروازی است.
در این زمینه، نمونههای فراوان در تاریخ وجود دارد که بعضاً چهرههای معروف نیز در مسائل روشن و پیش پا افتاده، دچار تردید و اشتباه میشدند.
مثلاً میبینیم: اُبیّ بن کعب در پاسخ به پرسش جوانی میگوید: «پسر من! چیزی که از من پرسیدی، هست؟ گفت: نه، اُبّی گفت: پس به من فرصت بده تا آن چیز پدید آید»[3]… باز میبینیم نماز میّت ـ که پیامبر(ص) در حضور انبوهی از مردم صدها بار انجام داده بود و آنها اقتدا کرده بودندـ، پس از پیامبر(ص) در مورد عدد تکبیرها اختلاف داشتند.[4] … افزون بر این، اصحاب، در زمان حیات پیامبر(ص)، به او تکیه داشتند و نیاز به فراگرفتن احکام را احساس نمیکردند»[5].
*در قسمت بعدی به بررسی جریان انحراف در امت اسلام پس از پیامبر (ص) خواهیم پرداخت.
*همچنین میتوانید جهت مطالعه قسمت های قبلی، با استفاده از لینک زیر به صفحه ویژه «راهی در بیراهه» مراجعه فرمایید.
صفحه ویژه راهی در بیراهه؛ گزارش و توضیح پیرامون عاشورا
[1] مروج الذهب، ج 2، ص 299.
[2] تاریخنامۀ طبری، ج 3، صص 331-330.
[3] شیعه مولود طبیعی اسلام، ص 42؛ به نقل از سنن دارمی، ج 1، ص 50.
[4] عمده القاری، ج 4، ص 129؛ بهنقل از شیعه مولود طبیعی اسلام، ص 45.
[5] عمده القاری، ج 1، ص 129؛ بهنقل از شیعه مولود طبیعی اسلام، ص 46.