دین و اخلاقصحیفه سجادیه

شرح نیایش بیستم صحیفه سجادیه به قلم حجت‌الاسلام سید محمد مرتضوی – بخش پنجم

در طول ماه مبارک رمضان، شرح نیایش بیستم صحیفه سجادیه به قلم حجت الاسلام سید محمد مرتضوی، از برنامه های روزانه سایت میباشد. در قسمت‌های قبلی ضمن ارائه مقدمه، به مفاهیم اخلاق و ایمان و یقین پرداختیم. در این بخش به ذکر دو مثال درباره کیفیت یقین به نقل سید علی خان مدنی شیرازی میپردازیم. صاحب رياض السالكين روایتی از کافی نقل کرده که ذکر آن در اینجا خالی از فائده نیست :

روزی پیامبر (ص) در مسجد پس از اقامه نماز صبح نگاهش به سوی جوانی که رخسارش زرد و جسمش نحیف بود جلب شد و از حال و روزش پرسید جوان در پاسخ گفت: روزگارم را با حالت یقین سپری میکنم.

پیامبر در شگفت شد و پرسید: هر یقینی حقیقتی دارد ، یقین شما چگونه است؟ جوان پاسخ داد: ای رسول خدا يقين من، مرا غمگین ساخته، شبم را به بیداری تبدیل کرده و روزم را گرم و عطشناک نموده. قلبم از دنیا و زیبایی های آن روی بر گردانده انگار عرش پروردگار را پیش روی خودم مشاهده می‌کنم و می‌بینم دفتر حساب و کتاب گشوده شده و مردم در آنجا اجتماع کرده‌اند و من نیز در میان آنان قرار دارم. گویی اهل بهشت را می بینم که بر جایگاهشان تکیه زده و از موهبت‌های آن بهره می‌برند و دوزخیان را می‌بینم که در آن شکنجه میشوند و فریادرس می‌طلبند. حتی هم‌اینک نیز انگار نعره‌های آتش را میشنوم که بر گوش هایم طنین افکنده است.

پیامبر فرمود: این جوان در بندگی به مرحله‌ای رسیده که خداوند قلب او را با نور ایمان فروزان کرده است. پیامبر رو به جوان کرد و فرمود: از این حالت مراقبت کن. جوان خطاب به پیامبر گفت : ای رسول خدا ! دعاکن شهادت بر من روزی شود. پیامبر نیز دعا كرد، لذا طولی نکشید که جوان در یکی از جنگ‌ها به شهادت رسید. گفته شده این جوان «حارثه بن مالک ابن نعمان انصاری» بود.

ابراهیم خواص میگوید: در صحرای بی آب و آبادانی با جوانی روبرو شدم ، تک و تنها بدون توشه و مرکب راه می پیمود. پرسیدم کجا؟! گفت: مکه. گفتم بدون توشه و مَرکَب؟ گفت: ای ضعیف باور! آن که آسمان‌ها و زمین را نگه داشته این اندازه توان ندارد مرا بدون وابستگی به مرکب و توشه به خانه اش برساند؟!

 

ابراهیم می‌گوید: او راه خود را پیش گرفت و من هم راهم را ادامه دادم و به مکه رسیدم داخل مسجدالحرام شدم یکباره چشمم به همان جوان افتاد که طواف میکرد و این شعر را زمزمه می کرد:

ای چشم با گشاده دستی و سخاوت اشک ببار                                     و ای نفس از شدت اندوه بمیر

و جز خدای بی نیاز از کسی نهراس

آن جوان وقتی مرا دید خطاب به من گفت: شیخ!! تو به خاطر این ضعف، از یقین دوری، کسی که به خدا تکیه کند و به او اعتماد داشته باشد روزی خود را پیش از موعد طلب نکند.

امام صادق (ع) فرمود: ایمان برتر از اسلام است و یقین برتر از ایمان، و چیزی گران بها تر از یقین نیست.

مولوی در تعبیر زیبا و دلنشین ویژه خود می گوید:

همچو عیسی بر سرش گیرد را فرات                           که ایمنی از غرقه در آب حیات

گوید احمد گر یقینش افزون بدی                                خود هوایش مرکب و مأمون بدی

هم‌چو من که بر هوا راکب شدم                                 در شب معراج مستصحب شدم

پایان بخش پنجم

 

* همچنین برای مشاهده قسمت‌های قبلی، می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

شرح نیایش بیستم صحیفه سجادیه / قسمت اول

شرح نیایش بیستم صحیفه سجادیه / قسمت دوم

شرح نیایش بیستم صحیفه سجادیه / قسمت سوم

شرح نیایش بیستم صحیفه سجادیه / قسمت چهارم

 

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا