تعامل و تقابل فرهنگ و نخبگان
نقش نخبگان در بررسی یکی از ابعاد مهم توسعه، یعنی توسعه فرهنگی و چگونگی تسهیل آن
خواه یا ناخواه، در همهی جوامع، سرآمدانی حضور دارند که باعث حرکت رو به جلوی آن جامعه و همراه کردن تودهی مردم با پیشرفت و توسعهی جامعه میشوند. نقش نخبگان در ابعاد مختلف توسعه برجسته و دارای اهمیت است. در این مقاله ضمن بررسی یکی از ابعاد مهم توسعه، یعنی توسعه فرهنگی، به نقش نخبگان در تسهیل این فرآیند میپردازیم.
اهمیت توسعه فرهنگی
«توسعه»، دارای ابعاد مختلفی نظیر توسعه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و انسانی است. حیات جامعه انسانی به توسعه نیازمند است. مفهوم توسعه یکی از پیچیدهترین مفاهیم بشری است و توسعه واقعیتی مادی و ذهنی است که در ابعاد مختلف زندگی اعم از اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی اثرات مشخصی بر جا میگذارد و توسعه فرهنگی که یکی از مولفههای مهم توسعه است، در دنیای امروز نقش و جایگاهی راهبردی دارد. پس «توسعه فرهنگی» مسالهای راهبردی در هر نظام اجتماعی است و در صورت بهرهمندی از نگرش و تفکر سیستمی در کنار مباحث توسعه سیاسی و اقتصادی قرار میگیرد و هر اندازهای که این مسئله مورد غفلت و سهلانگاری قرار گیرد ارکان جامعه بیشتر آسیب میبینند.
در واقع دگرگونی یک نظام به عواملی چند نیازمند است که فرهنگ یکی از عوامل مهم آن به شمار میرود و به گفته وبر ارزشهای مذهبی به عنوان بخشی از فرهنگ، سبب شکلگیری نظام سرمایه داری اروپا و غرب شد. پس به اعتقاد وی عوامل فرهنگی نسبت به عوامل اقتصادی نقش بیشتری در توسعه کشور دارند. بنابراین دگرگونی یک نظام «توسعه فرهنگی» نه تنها ضرورتی انکار ناپذیر است بلکه بدون این توسعه نظام اجتماعی جامعه حیات خود را از دست خواهد داد. معمولا در جامعهی امروز به علت ارتباطات و برخورد با فرهنگهای مختلف و وسایل ارتباط جمعی به نقش فرهنگ کمتر توجه میشود در صورتی که نقش فرهنگ در جامعه اگر بیشتر از دیگر عوامل نباشد کمتر از عوامل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی نیست.
نخبگان و توسعه
نخبگان همواره یکی از عوامل تأثیرگذار در تحولات تاریخی کشورها بودهاند و مسأله توسعه نیز در دهههای اخیر یکی از مسائل مورد توجه نخبگان کشورهای مختلف قرار گرفته است.
گر چه مفهوم «توسعه» یکی از پیچیدهترین مفاهیم بشری است، در ابتدا توسعه را یک پدیده عینی اجتماعی-اقتصادی تعریف میکردند اما امری پیچیده، چندبعدی و کلنگرانهای فراتر از توسعه، صرف اقتصادی است و به سادگی نمیتوان با شاخصهای کمی نظیر درآمد سرانه، ازدیاد پسانداز یا با انتقال تکنولوژی پیشرفته از جوامع مدرن به کشورهای جهان سوم اندازهگیری کرد چرا که با بهبود وضع اقتصادی و ترقی سطح تکنولوژی و ازدیاد ثروت ملی بایستی تغییرات اساسی کیفی در ساخت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی پدید آید- توسعه متوازن فقط با تلفيق و ادغام عوامل فرهنگی در استراتژیهای طرح، ممکن است در نتیجه این استراتژیها همیشه باید با توجه به زمینههای فرهنگی، اجتماعی و تاریخی هر جامعه تعیین گردد.
یعنی هدف توسعه دیگر نمیتواند صرفا اقتصادی باشد؛ بلکه، توسعه فرآیندی از تغییر و دگرگونی است که در زمینههای اجتماعی، سیاسی و رفتارهای انسانی را در جامعه رهبری میکند و بر آن اثر میگذارد. به عبارتی دیگر، توسعه به معنای ارتقاء مستمر کل جامعه و نظام اجتماعی به سوی زندگی بهتر یا انسانیتر است.
«توسعه» به معنای پیشرفت و تکامل و کمال مادی و معنوی یک جامعه است. «توسعه» مفهومی بشری و جهانی بوده و مفهومی نیست که به فرهنگ یا جامعه خاص تعلق داشته باشد. همه ملتها اگر امکانات و بینشی صحیح داشته باشند، پیشرفت و توسعه خواهند داشت.
برای پیشرفت و توسعه دو راه وجود دارد که مهمترین آن نخبهگرایی است و منظور از آن اصلاح حوزه نخبگی است که بتواند با تخصص و تعهد و مهارت و تفکر و نظارت نه تنها پیشرفت جامعه را به دست گیرد بلکه الگویی برای آن باشد. با توجه به تعاریفی که از نخبگان ارائه شده است میتوان گفت که دو دسته نخبه در جامعه وجود دارد. یکی نخبگان ابزاری و دیگری نخبگان فکری.
«نخبگان فکری» افرادی هستند که اندیشه، فکر، روشهای بهینه تئوری، آیندهنگری و دوراندیشی تولید میکنند و آنها کسانی هستند که صاحبان اندیشه، فکر و نظریه هستند و نخبگان ابزاری صاحبان قدرت و ثروت میباشند. بنابراین اجرای توسعه یافتگی ارتباط مستقیم با نخبگان فکری دارد.
نخبگان فکری یا فرهنگی که شامل نویسندگان، دانشگاهیان، محققان، کارشناسان، خبرنگاران و هنرمندان هستند که اندیشه و روش و رهيافت و راهبرد تولید میکنند. معاشرت منطقی و سامانیافته میان نخبگان فکری و ابزاری میتواند سرنوشت جامعه را تعیین کند ( سریع القلم ، ۱۳۸۲ :۶۵-۶۶).
مهمترین ویژگیهای نخبگان فکری عبارتند از: خلق اندیشههای نو، فراتر رفتن از سنتها و چارچوبهای رایج اندیشه، علاقه به مصلحت عمومی، انجام کار فکری مستمر به عنوان حرفه اصلی، نقد وضع موجود سیاسی-اجتماعی، عدم وابستگی به علايق طبقات خاص، پرداختن مشربها و ایدئولوژیهای سیاسی، تعقل و تفکر در امور جامعه و سیاست و فرهنگ، خلق نظریههای اجتماعی، هدایت جامعه به سوی خواستهها و علایق و آرمانهای راستین در مقابل علایق روزمره و گذرا، ارائه راهحل و پیش بینی مسیر آینده، باز اندیشی و نواندیشی.
آبراهام میلز چرخه «توسعه فرهنگی» را اینگونه ترسیم میکند: رسانههای گروهی (کتاب، مطبوعات، سینما، تئاتر، رادیو و تلویزیون از حافظه فرهنگی و اجتماعی و اطلاعاتی و اخبار و رویدادهای اجتماعی هماهنگ با مدیریت و تصمیمگیری حاکم بر جامعه فعالیت میکنند و این پیامهای ساده و قابل فهم شده و با شیوههای مختلف آنها را در پوشش پیام فرهنگی مبدل کرده و پخش میکنند و این پیام ها توسط گروه نخبگان مورد استفاده قرار میگیرد. آنان با استفاده از مفاهیم آن پیامها، اندیشهها و احساسهای تازهای خلق میکنند.
توسعه فرهنگی، ناشی از افزایش ظرفیت نوآوری و آفرینندگی همه افراد جامعه است ولی گروه نخبگان سهم بیشتری از افراد عادی دارند. گروه نخبگان پس از خلق اندیشههای تازه برای نشر آنها از ابزار های گفتگو و تبادل فکری خاص خود استفاده میکند. این ابزارهای درون گروهی نظير مجلات و کتابهای علمی هستند که در حوزههای مختلفی ارزیابی میشوند و بعد از گذشتن از این مجاری در حافظه جمعی بزرگ ضبط میشوند.
جمعبندی
دستیابی به «توسعه فرهنگی» به مراتب از توسعه سیاسی و اقتصادی مشکلتر است. «توسعه فرهنگی» را هرگز نمیتوان سطحی و کوتاه مدت در جامعه مطرح کرد؛ زیرا این مقوله به زیر ساختهای محکم و مداوم فکری نیاز دارد. در حقیقت توسعه فرهنگی زمانی در جامعهای تحقق مییابد که ذهنیت افراد آن جامعه متحول شده باشد و همگان با امکانات فرهنگی موجود در جامعه به شکل یکسان دسترسی داشته باشند.
پس هدف در «توسعه فرهنگی» این است که افراد را برای مواجهه با دگرگونی سریع تکنولوژی و نظام اقتصادی آماده سازد تا آنجا که انسانها از توسعه مادی بهرهمند شوند و نه اینکه از آن رنجور گردند. دو راه برای پیشرفت و توسعه فرهنگی وجود دارد» اول ایجاد تشکلهای اجتماعی و بارور کردن آنها و تاثیرگذاری آنها برای صحنه عملکرد دولت. این فرایندی است که غرب طی کرده است و دوم نخبهگرایی است و منظور از آن اصلاح حوزه نخبگی است که بتواند با تخصص و تعهد و مهارت و تفکر و نظارت نه تنها پیشرفت جامعه را بدست گیرد، بلکه الگویی برای آن باشد.
راهحل مشکلات توسعه فرهنگی توسط نخبگان
ضعف و مشکل نخبگان فکری این است که به اندازه کافی بومی نمیاندیشند. نخبگان فکری باید این را مد نظر قرار دهند که نگاه دنیا به آرمانها و ایدهآلها ناگهانی نیست و جامعه در فرآیندی طولانی به آنها میرسد. در بحث نخبهگرایی یعنی بهترینها، سالمترینها و مجموعهنگرها بتوانند بیندیشند، تصمیم بگیرند و حاملان توسعه جامعه باشند. حوزه مملکت داری یک امر تشخیص است و نباید تفکر در حوزه عمومی صورت گیرد.
حوزه فکری در مملکت داری حیطه خواص است و افراد خاص خود را میطلبد و نباید جنبه جنجالی، مطبوعاتی و تبلیغاتی به خود گیرد. این حوزه عقل است؛ نه هیاهو. یکی از بهترین راهها برای تسهیل تعامل و تقابل فکری، مراکز و تشکلهای تحقیقاتی و مشورتی است. جلسات و تقابلهای نخبگان فکری و ابزاری از طریق همین مراکز و تشکلهای رشد میکند. تعامل نخبه فکری و ابزاری به این صورت که نخبه ابزاری از تئوری نخبه فکری بهره جوید و نخبه فكری از اطلاعات و حساسیتها و آگاهیهای نخبه ابزاری استفاده کند. بنابر این مکانی برای معاشرت و بحث روی مسائل توسعه باید وجود داشته باشد.
آموزش صرفا یک موضوع اجتماعی نیست. آموزش جایگاهش در فرهنگ عمومی است. آموزش به عنوان یکی از نشانهها و ابزار موثر و ضروری نهادینهسازی ایدئولوژی نظامهای حقوقی محسوب میشود اما در کشور ما نقش تعیین کنندهتری در فعالیتهای قالبهای آموزش کشور دارد و اصلیترین انتظار از آموزش، پیوند بین فرهنگ عمومی و فرهنگ سیاسی مطرح میشود.
در میدان رقابت جهانی کسی برنده است که از طریق پژوهش، تحقیق و تفکر مسائلی را ببیند که دیگران ندیدهاند و به چیزهای بیندیشد که دیگران نیندیشند و آثار چنین بینش و اندیشه خویش را در محصول خویش بروز و ظهور دهد. چنین اقدامی در این صورت عین نوآوری و شکوفایی فرهنگی است. توسعه فرهنگی ملزوماتی دارد از جمله بستر مناسب و مجهز آموزش و پژوهش، شایستهسالاری، حمایت از مالکیتهای فکری، توجه ویژه به نخبگان، طراحی معیارهای کار آمد سنجش و انگیزش و محترم شمردن کمیت و بها دادن شایسته به کیفیت در عرصه و ارزیابی.