فریاد یا محمدا…
سلسله پیشامدهای شام، مانند داستان پیرمرد در مواجهه با امام سجاد (ع) که منجر به پوزش وی از ایشان شد، ولی به دستور یزید به قتل رسید، خطابه حضرت زینب در مجلس یزید، خطابه امام سجاد (ع) در مسجد جامع دمشق، ماجرای مرد شامی مبنی بر درخواست از یزید که فاطمه دختر امام (ع) را به او ببخش، عکسالعمل برخی از حرمسرای یزید نسبت به عملکرد او و سایر اتفاقات ریز و درشت، یزید را مستاصل کرد و به زانو درآورد؛ به طوری که مجبور شد ابن زیاد را مقصر اعلام نماید و لعن و نفرین نثارش کند و راه التیام پیش گیرد.
یزید در این راستا تلاش میکرد از امام سجاد (ع) تفقد نماید و در حضور ایشان بگوید: ابن مرجانه راه چاره را بر حسین (ع) مسدود کرد و او را کشت. چه بد کرد با من ابن مرجانه! خداوند او را لعنت کند و بر او خشم گیرد. او همچنین به اسرا اجازه داد برای شهدای کربلا عزاداری کنند و آنها را در کنار سرای خود سکونت داد.
سرانجام یزید امام سجاد (ع) را فرا خواند و اقامت در دمشق را به ایشان پیشنهاد کرد اما امام (ع) نپذیرفت و فرمود: « ما را به مدینه برگردان». یزید خطاب به ایشان گفت: « من اراده کردم سه مورد از خواستههای شما را برآورده کنم. اکنون میتوانی آنها را نام ببری!». امام سجاد (ع) فرمود:« اولا یک بار دیگر میخواهم سر پدرم را ببینم. دوم؛ اموالی که از ما برده شده برگردان و سوم؛ اگر قصد کشتن مرا در سر داری، کسی را با این زنان همراه کن تا آنها را به مدینه (حرم جدشان) برساند.
یزید گفت: روی پدرت را هرگز نخواهی دید و اما از کشتن تو گذشت کردم کسی جز تو زنان را همراهی نخواهد کرد و اما به جای اموالی که از شما برده شده، عوض آنها را چند برابر میدهم. امام سجاد (ع) فرمود: ما هیچگونه مالی را از تو نمیپذیریم و آن چه متعلق به خود ما میباشد را به ما برگردان؛ زیرابخشی از آن چه از ما به یغما رفته، یادگار جده ام فاطمه زهراست. یزید دستور داد اموال اهل بیت (علیهم السلام) را مسترد نمودند و به نعمان بن بشیر نیز دستور داد کاروانی تجهیز و آماده کرده و در نهایت احترام و با مراقبتهای شایسته، بازماندگان امام (ع) را به سوی مدینه همراهی کند و تاکید کرد همراهی و مراقبت، با فاصله صورت گیرد تا برای کاروان مزاحمت ایجاد نشود.
بازماندگان امام (ع) راهی مدینه شدند و در مسیر، به دو راهی حجاز و عراق رسیدند، از راهنما خواستند مسیر کربلا را ادامه دهد. راهنما اطاعت کرد و راه کربلا را پیش گرفت. کاروان هنگامی که به کربلا رسید غوغا شد به ویژه آنگاه که با جابر و عده ای از بنی هاشم بر سر مزار شهیدان مواجه شدند. انگار همه خاطرهها زنده شد…
فریاد یا محمدا/زینب رسید به کربلا
برگرفته از کتاب راهی در بی راهه
از مجموعه کتاب های چاپ شده در انتشارات نهادایران