راهی در بیراهه/قسمت 12 – جریان نمایان انحرافی پس از پیامبر (ص)
جریان نمایان انحرافی پس از پیامبر (ص)
در دو قسمت قبلی به بررسی جریان مخفیانه انحرافی پرداختیم که با سردمداری ابوسفیان پیش میرفت. در قسمت قبلی به مطالعه شخصیت ابوسفیان پرداختیم و در این قسمت، به دوران عثمان و روی کار آمدن بنی امیه خواهیم پرداخت که منجر به نمایان و علنی شدن جریانات انحرافی شد که تا پیش از این مخفیانه و زیرپوستی بود. با ما همراه باشید.
عثمان به خلافت رسید و ابوسفیان خوشحال شد؛ چراکه اکنون فردی از خاندان اموی بر جایگاه پیامبر(ص) تکیه زده است؛ پس فرصت طلایی است و باید آن را غنیمت شمرد. لذا ابوسفیان در شمار اطرافیان نزدیک عثمان قرار گرفت و بهرهبرداریهای خود را آغاز کرد. ابوسفیان همواره در موارد مقتضی و در جلسات محرمانه، خطاب به امویان میگفت:
«فرصت را از دست ندهید. آن (خلافت) را چون گوی در دست یکدیگر بگذارید و مراقب باشید تا از خاندان بنیامیه خارج نشود»[1].
طبری مینویسد:
«آنگاه که عثمان بر مسند خلافت تکیه زد، تصمیم گرفت کارگزاران خود را انتخاب کند؛ از جمله استانداران را که مدیران کلیدی بهشمار میرفتند. ولید پسر عُقبه را بهعنوان استاندار کوفه اعزام کرد. پدر ولید کسی بود که پیامبر(ص) را در مکه با بدترین جسارت آزرد. او آب دهان بهصورت پیامبر(ص) افکند، عمروعاص را به مصر فرستاد.
در صورتیکه عمروعاص از چهرههای شاخص بنیامیه و از دشمنان سرسخت پیامبر(ص) بهشمار میرفت[2] و نهایت سعی خود را جهت انهدام مکتب اسلام انجام داد. مروان حکم را فراخواند و بهعنوان معاون انتخاب کرد، در صورتیکه پیامبر(ص) مروان را از مدینه تبعید کرده بود. عثمان پس از افتضاحات ولید در کوفه ـکه مردم او را اخراج کرده و در مدینه تحویل عثمان دادندـ، سعیدبنعاص را به جانشینی او اعزام کرد و سعیدبنعاص نیز با کوفه و منابع سرشار آن چون ملکطلق خویش رفتار کرد و مردم کوفه علیه او نیز عصیان کردند و او عزل شد. همۀ این افراد، از امویان بودند که با عزل صحابۀ پاکدست پیامبر(ص)، جانشین آنان شدند»[3].
ابن اعثم مینویسد:
«وقتی عثمان بر خلافت مستقر شد، کارگزاران خلیفۀ سابق را ـکه از یاران مورد اعتماد پیامبر(ص) بودندـ، عزل کرد و امویان را ـکه از پسر عموها و خویشان او بودندـ، جایگزین کرد و دست آنها را در تصرّف بیتالمال باز گذاشت و در برابر برخی اندرزهای خیرخواهانۀ صحابه، عکسالعملهای خشونتبار نشان داد. او دستور داد عماریاسر را چنان کتک زدند که بیهوش افتاد و بر اثر آن به بیماری فتق دچار شد و تا آخر عمر در جسم او باقی ماند و ابوذر غفاری را به سرزمین بیآب و علف «ربذه» تبعید کرد و سرانجام در آنجا جان سپرد»[4].
حاکمیت عثمان، بهسبب فاصلهگرفتن از سیرۀ پیامبر(ص)، مسلمانان را ناراضی و نگران میکرد و با چهرههای دلسوز و مؤمن نیز که از روی خیرخواهی و نصیحت در صدد اصلاح امور بر میآمدند، به قهر و خشونت برخورد میکرد و برخی اوقات، به ضرب و شتم و تبعید آنان دستور میداد و لذا وضعیت، روزبهروز پیچیدهتر میشد و خشم و عصبانیت میآفرید که برآیند آن، به شکلگیری اعتراضات مردمی در نقاط حساس سرزمینهای اسلامی انجامید؛ بهطوریکه عدۀ زیادی از مسلمانان را از شهرهای بصره، کوفه و نیز از مصر و سایر مناطق، به مدینه (مرکز خلافت) کشاند.
به گزارش مسعودی:
«عثمان از علی(ع) تقاضا کرد، با معترضان مذاکره، و خواستۀ آنان را با عثمان در میان بگذارد. علی(ع) پذیرفت و بر اساس تفاهمی که میان معترضان و عثمان صورت گرفت، معترضان ـکه بیشتر آنها از کوفه، بصره و مصر آمده بودندـ، به وطن خود برگشتند. اما هنگام برگشت، در میانۀ راه، جوانی شترسوار که شتابان راه میپیمود. حساسیت مراجعتکنندهگان را برانگیخت، لذا جلوی او را گرفته و سؤالپیچش کردند.
جوان که چارهای جز اعتراف نداشت، اظهار کرد: حامل نامهای به «ابی سرح» (استاندار مصر) است. ناگزیر، نامه را تحویل داد. نامه که با خط مروان نوشته شده بود، این مضمون را داشت: “ابی سرح! با شورشیان به مقابله برخیر، دست فلانی را قطع کن، و فلان را به قتل برسان و آن دیگری را تبعید کن (به همین ترتیب تا آخر)”. این اقدام باعث شد افراد، مجدداً به مدینه بازگردند و اعتراض، ادامه یابد و در نتیجه، به کشتهشدن خلیفه بینجامد»[5].
روش عثمان در تصرف شخصی از بیتالمال، موجب گردید کارگزاران او نیز همان راه را طی کنند، عثمان وقتی کشته شد، اندوختههای وی عبارت بود از:
ـ پول نقد (یکصدهزار دینار، به اضافۀ یک میلیون درهم)،
ـ ارزش زمینها در نقاط مختلف (یکصدهزار دینار)،
ـ اسب و شتر فراوان
دارایی زبیر که در عصر عثمان اندوخته بود، عبارت بود از؛ خانههای متعدد در بصره، کوفه و اسکندریه؛ بهطوری که خانۀ بصرۀ او در زمان خودش، از شهرت برخوردار بود. بازرگانان از اطراف و اکناف به آنجا وارد میشدند و بههمین میزان، زمینهای زراعی برای خود دست و پا کرده بود. پس از درگذشت وی، ارزش مال او معادل پنجاه هزار دینار پول، یک هزار رأس اسب و هزار بنده و کنیز تخمین زده شد.
دارایی طلحه، خانهای در کوفه ـکه در زمان خودش از شهرت برخوردار بودهـ است. ارزش غلّه او در منطقۀ عراق، هر روز معادل یک هزار دینار بوده و نوسازی خانهاش در مدینه از مصالح جدید روز مانند: آجر، گچ و ساج.
دارایی عبدالرحمن بن عوف علاوه از نوسازی و توسعۀ خانۀ خودش در مدینه، یکصد رأس اسب، هزار شتر و ده هزار گوسفند بود. باقی کارگزاران هم بههمین ترتیب بودند.[6] تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
[1] اسدالغابه ابن اثیر، الاصابه ابن حجر عسقلانی، المعارف ابن قتیبه، سیرۀ ابن هشام و چندین کتاب دیگر؛ بهنقل از: ویکیشیعه.
[2] فی ظلال نهجالبلاغه، ج 1، ص 183.
[3] تاریخنامۀ طبری، ج 3، صص 576-577-592 و 593.
[4] الفتوح، ص 315.
[5] الفتوح، ص 315.
[6] مروج الذهب، ج 2، صص 333-332.