تحریمهای کانادا علیه علی لاریجانی و محمد جواد ظریف
تحریمهای کانادا علیه علی لاریجانی و محمد جواد ظریف
در حالی که وزارت خارجه کانادا از تحریم ۱۷ فرد و سه نهاد ایرانی دیگر، به دلیل نقض حقوق بشر خبر داده، حضور محمدجواد ظریف، وزیر خارجه دولتهای یازدهم و دوازدهم و علی لاریجانی، رئیس مجلس هشتم تا دهم، در فهرست تحریمشدگان جدید از سوی کانادا، تعجب کارشناسان و افکار عمومی را برانگیخته است.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ این دو نام در آرایش کنونی سیاستمداران داخلی، به میانهروی شهره هستند چه محمدجواد ظریف که به اصلاحطلبان نزدیکتر مینمایاند و چه علی لاریجانی که تبار اصولگراییاش بر همه روشن است. ظریف و لاریجانی، این میانهروهای تحریم شده، چهرههای هفتهی گذشتهی خبرآنلاین هستند.
ظریف که دانش آموختهی دکتری حقوق بینالملل دانشگاه دنور امریکا است، فعالیت شغلی خود را از سال ۱۳۵۷ در کنسولگری ایران در سانفرانسیسکو آغاز کرد. او از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۸۱، معاونت حقوقی و بینالملل وزارت امور خارجه را بر عهده داشت افزون بر این برای مدت ۵ سال هم در فاصلهی سالهای ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۶ به عنوان سفیر ایران در سازمان ملل متحد فعالیت میکرد. با برکشیده شدن محمود احمدینژاد و با آن شوک و بهت سیاست خارجی تهاجمی و تنشزایی مستمرش، روزگار دیپلماتهایی چون ظریف نیز سرآمد.
ظریف بعد از شش سال خانهنشینی در دوران دولت مهرورزی، با برآمدن حسن روحانی دوباره به دستگاه سیاست خارجی ایران بازگشت، درست در زمانی که ایران ذیل فصل هفتم سازمان ملل قرار گرفته بود، مذاکرات هستهای عملا در بنبست قرار داشت، ایران در انزوای دیپلماتیک بود و قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد هم با اجماع تمام اعضا منجمله شرکای شرقی ما، یک به یک و خنجر به خنجر بر دوش اقتصاد و معیشت مردم فرود میآمد.
سیاست خارجی ظریف/روحانی به سرعت پروندهی هستهای را پی گرفت و ظریف در رأس وزارتخانهای مستقر شد که پس از سالها مسؤولیت مذاکره را از دبیرخانهی شورای عالی امنیت ملی بازپس گرفته بود. او در پایان تابستان همان سال، در رویدادی تاریخی با وزیر خارجهی ایالات متحده به گفتگو نشست و به صورتی نمادین به رسانهها اعلام کرد که قرار است شاهد جهان تازهای باشند.
تیم مذاکرهکنندگان به رهبری ظریف، بعد از ۲۰ ماه مذاکره آنهم در سطح وزرای خارجه، برنامهی جامع اقدام مشترک را به سرانجام رساند؛ همان برجامی که چشماندازی از رفع تحریم را در برابر شهروندان و البته اقتصاد ایران قرار داد و حداقل برای چند سال که شوربختانه دورهی کوتاهی بود، رونق و رشد و البته امید را به ارمغان آورد.
ظریف، چهرهی محبوبی شده بود، اتفاقی که برای وزرای خارجهی جمهوری اسلامی رخ نداده بود، او فراتر از سیاستمداری ایرانی، دیپلمات تراز جهانی هم بود، دیپلماتی که او را با چندجانبهگرایی میشناختند و چندجانبهگرایی در سالهای متاخر را با او؛ مذاکرهکنندهای خستگیناپذیر که چارهسازی گفتگو را به جهان یادآوری میکرد. او به همان قاعدهی نانوشتهی جهان ما، به موازات محبوبیتاش مخالفان و فراتر از آن، دشمنان بسیاری هم یافت.
بعد از خروج ترامپ از برجام، روزهای سخت دوباره از راه رسیدند، کشور در سایهی سنگین و نفسگیر تحریمهای یکجانبه فرو رفت و در این میان چهرهی دیگری از ظریف نیز رونمایی شد. دیپلماسی عمومی ظریف در بنبستی که ماجراجویی واشنگتن ساخته بود، شدت گرفت تا زمین تازهای برای انجام وظیفهاش باشد. ظریف در این وجه از دیپلماسی نیز چنان ظهور یافت که دولت ترامپ چارهای جز تحریماش نداشت و به قول گری سیک خطاب به پمپئو (وزیر خارجهی وقت ایالات متحده)، “وقتی وزیر خارجهی دشمنات، دیپلمات بهتری، سخنگوی بهتری و توئیتکنندهی بهتری است، سعی کن ساکتش کنی!”.
کارزار فشار حداکثری امریکا به دنبال انزوای مجدد ایران و بازگرداندن پرونده به شورای امنیت بود اما وزارت خارجهی ظریف در همافزایی با معاونت حقوقی وقت ریاست جمهوری و با بهرهگیری از نخبگان در حقوق بین الملل، توانست در رخدادی تاریخی در دیوان بینالمللی دادگستری لاهه، بر تیم حقوقی ایالات متحده پیروز شود آنچنانکه دیپلماسی ایران نیز در شورای امنیت، تلاش ترامپ و پمپئو را ناکام گذاشتند و نیکی هیلی سفیر وقت ایالات متحده در سازمان ملل و از چهرههای ضد ایرانی واشنگتن نیز قربانی نخستین ناکامی امریکا در شورای امنیت بود.
نمادی از عقلانیت عملگرایی
و اما علی لاریجانی، چهرهی دیگر هفته است؛ استاد فلسفه دانشگاه تهران که در ابتدای دولت محمود احمدینژاد، دبیر شورای عالی امنیت ملی بود و پس از آن و برای سالهای طولانی همزمان با ریاست احمدینژاد و روحانی بر پاستور، ریاست مجلس را بر عهده داشت و بهارستان را نمایندگی میکرد.
لاریجانی را میتوان نمونهای از موفقیت نسبی در ریبرندینگ سیاسی دانست آنچنانکه توانست از سیمای راست محافظهکار در صداو سیما به صدای عقلانیت و میانهروی در جناح راست سابق و اصولگرایان کنونی بدل شود و فراتر از آن شریکی قابل اعتنا باشد برای ائتلافهایی که در تقابل با افراطیگری شکل میگیرند.
اگر آن حضور کوتاه در فرآیند ثبتنام انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ را کنار بگذاریم، لاریجانی چهرهی برانگیزانندهای نبوده است، اساسا او سیاستمدار شورانگیزی نبوده اما او هم به مانند حسن روحانی و پس از گذر سالها در جمهوری اسلامی، به نمادی از عقلانیت عملگرایی تعبیر شده که گاهی میتواند نمادی از درنگ نظام برای گرهگشایی و بنبستشکنی باشد. در سالهای متاخر، لاریجانی، نمود میانهروی است او نیز به سبب مسؤولیتهایش دریافت که اثرات تحریمها، زخمهای عمیقی را بر اقتصاد و معیشت مردم باقی میگذارد و در سالهای مذاکره و توافق، آشکارا در سوی مخالف مذاکرهستیزی و تحریمستایی ایستاد.
لاریجانی که در دولت نهم نتوانست با دیپلماسی احمدینژادی همگام و همساز و همراه شود، تلاش کرد تا در رأس قوهی تقنینی کشور با ماجراجویی فاصلهگذاری کند و میانهروی را در اردوگاه سیاسیاش سر و سامان بخشد، در اردوگاهی که همواره میتواند به تسخیر افراطگرایی در آید و هزینهی تندروی شود.
لاریجانی در روزهای تصویب برجام، رخ در رخ تندروهایی شد که عبور دادن برجام را از مجلس، به حساب او گذاشتند تا در آینده با لاریجانی تسویه کنند که به نظر میرسد تسویه هم کردند؛ بزرگترین غافلگیری بهار ۱۴۰۰، بازتابی از آن تسویه حساب بود آنجاکه بر خلاف تصور و انتظار عموم و در بهتی فراگیر، صلاحیت علی لاریجانی هم تأیید نشد.
هزینه برجام
از این رو لاریجانی و ظریف را میتوان سیاستمداران میانهرویی دانست که هزینهی برجام را پرداختهاند چه ظریف که تمام این سالها ثانیهای از آتش توپخانهی برجامستیزان و کینهی مخالفانش در امان نبوده، او که روزنامههای نیمصفحهای در تهران متهم به دیپلماسی التماسیاش میکردند و وزارتخارجهی ترامپ، مالهکش اعظماش میدانست، همانکه که امروز در اتاق کوچکاش در دانشکدهی مطالعات جهان، معلمی میکند؛ و چه لاریجانی که پس از طولانیترین حضور یک چهره در صندلی ریاست پارلمان، از صافی شورای نگهبان هم عبور داده نشد، همان صافیای که زاکانی و قاضیزادهی هاشمی را رجل سیاسی میدانست و سزاوار ریاستجمهوری اما راضی نشد صلاحیت رئیس قوهی دوازده سالهی نظام را احراز کند.
این روزها ظریف و لاریجانی با وجود کنار رفتن از صف اول حکمرانی و ترک مناصب پیشین، همچنان در لیست تحریمهای خارجی قرار میگیرند آنهم در زمانهای که سیاستمدارانی از حلقهیِ مدیران احمدی نژاد و حواریون سعید جلیلی، میدان سیاست خارجی ایران را فتح کردهاند و دیپلماسی، جولانگاه همانهایی است که تحریم را نعمت اگر ندانند، بلا هم نمیدانند و دل خوش دارند که مملکت را با تهاتر اداره کنند و باشگاه تحریمیها (کشورهای تحریم شده) را جایگزین مناسبات و معادلات کنونی کنند.
جالب آن است که جهان بیرونی با مشاورهی مجموعههایی مدعی آشنایی با ایران، مخالفان تحریم و هواداران رابطه با جهان را که اتفاقا اکنون در دایرهی حاکمان هم نیستند، تحریم میکند؛ حیرت اینجاست که برای دولتهایی چون دولت کانادا و برای برخی لابیهای ایرانیتبارش، اولویت تحریم آن کسی است که از صلح میگوید، هدف تحریم و تخریب و اعتبارزدایی آن کسی است که به مذاکره و توافق و دیپلماسی وفادار است.
از تهران تا تورنتو
واقعیت این است که ائتلافی بزرگ از تهران تا تورنتو شکل گرفته، ائتلافی ناگفته و حتی شاید ناخواسته ولی لاجرم همسو و هم هدف و بر این گزاره تفاهم دارند که میانهروها را باید از زمین بازی بیرون راند و راه را بر سناریوهای سخت هموار کرد، ائتلافی ناپیدا که فرصتها را در میانهی بیثباتی و پیشبینیناپذیری جستجو میکند نه از درون سیاست.
به دیگر سخن شاید بتوان گفت جریانی با همسویی ناخواسته از تهران تا تورنتو شکل گرفته که تصور میکند یک قمار بزرگ بهتر از پایبندی کسالتبار به دیپلماسی و سیاستورزی است؛ قمار بزرگی که یک سویاش یکدستسازاناند و سوی دیگرش براندازان؛ قماری که برخورد سخت را چه از جنس تحریمهای فرسایندهتر و چه از جنس تقابل نظامی، نسخهی اول و آخر میداند؛ چونان دو لبهی قیچیای که بیصبرانه مشتاق دیدار هستند.
آنها ایران بدون میانهروها را جای بهتری برای آن قمار بزرگ میدانند حتی در روزگاری که میانهروی، اقبال چندانی ندارد و امیدی هم بر نمیانگیزد، در روزگاری که عدهای با شابلونهایِ در دست و جهانهای صفر و یک شده، دیگران را مدام اندازه میزنند و ناهمخوانیها را با اتهام «وسطبازی» مینوازند.
از تهران تا تورنتو، عدهای بیش از آنکه خود را دشمن هم بدانند، میانهروها را دشمن میدانند و از بیم آنکه سیاستمداران میانهرو، بر خلاف این روزها احیانا در آینده شانس دوبارهی تاثیرگذاری پیدا کنند، کمر به تخریب و بیاعتبارسازیشان بستهاند همان مسیری که چند سالی است از منتهیالیه اقتدارگرایی تا منتهیالیه براندازی پیگرفته شده است.
حقیقت این است که تحریمهای کانادا نمیتواند تاثیرگذار باشد یا حتی مهم تلقی شود اما نمادی است از تلاشها برای میانهرو زدایی از سپهر سیاسی ایران، نمادی است از همگرایی و همافزایی و بیتابی بازیگرانی در دو سوی آب که در ظاهر شباهتی به هم ندارند اما درونی مشابه و رفتاری به غایت همسان دارند.