دکتر سهراب‌پور: حالا نوبت شما جوان‌ها است که به کشورتان خدمت کنید.

دکتر سعید سهراب‌پور در مراسم اختتامیه هفدهمین همایش سالانه اساتید و دانشجویان ایرانی خارج از کشور، پس از ارائه فعالیت هایی که در فضای علمی کشور انجام داده، خطاب به دانشجویان و اساتید حاضر در جلسه گفت: حالا نوبت شما جوان‌ها است که به کشورتان خدمت کنید.

با توجه به این که شرکت کنندگان در این همایش، برای اولین بار در همایش شرکت کرده بودند و همچنین موضوع میزگردها و پنل‌ها درباره فارغ‌التحصیلانی بود که به کشور بازگشته‌اند و یا قصد بازگشت دارند، دکتر سهراب‌پور بخش اول صحبت های خود را به تجربه شخصی تحصیل در آمریکا و بازگشت به کشور و خدمت به ایران اختصاص داد و گفت:

من خیلی خوشحالم که افرادی مثل دکتر شادنام به دانشگاه صنعتی شریف آمده‌اند. ما به این افراد در دانشگاه‌ها خیلی احتیاج داریم.

بنده سهراب‌پور هستم استاد بازنشسته‌ی دانشگاه صنعتی شریف. سال چهل که کنکور دادم دانشکده‌ی فنی تهران بود و پلی‌تکنیک. خب ما رفتیم دانشکده فنی تهران و چهار سال آنجا بودیم و رتبه‌ی اول و بورسیه شدیم. بورسیه‌ها را برای تامین هیت علمی اعزام می‌کردند من رفتم دانشگاه کالیفرنیا و در برکلی با شهید مصطفی چمران برخورد داشتم. شهید چمران تقریبا مسیر من را طی کرده بود یعنی دبیرستان البرز، دانشکده فنی شاگرد اول و بورسیه منتها ایشان فوق لیسانس را در تگزاس خوانده بود و دکترایش را برکلی گرفته بود ولی من از اول رفتم برکلی.  و چون یازده سال از من بزرگ‌تر بود تقریبا رفتارش با من و همسرم مثل فرزندان خودش بود و ما با یه سری از بچه‌های ایرانی آنجا جزو شاگردان ایشان و حواریون ایشان بودیم. ایشان انجمن اسلامی دانشجویان در ایران و کانادا را درست کرده بود به اتفاق یک سری افراد دیگر که همه‌ی کشورهای اسلامی آنجا بودند و زبان رسمی‌اش در سخنرانی‌ها انگلیسی بود چون در جاهای مختلف بودند بعد یک انجمن فارسی زبان در برکلی درست کرده بود که ما همه بچه‌های ایرانی بودیم و از دانشگاه‌ها و کالج‌های اطراف هم می‌آمدند و به هرحال ایشان رییس ما بودند دیگه منتها خیلی آدم دوست داشتنی، رفیق و خیلی خودمانی بود و خاطرات خوب زیادی هم از ایشان داریم و خب ایشان را همه می‌شناسند.

شهید چمران یک آدم خاصی بود. از لحاظ علمی خب شاگرد اول دانشکده فنی تهران، فارغ‌التحصیل دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، یک همسر آمریکایی داشت که مسلمان شده بود و چهار تا فرزند داشت یک دختر و سه پسر.

ایشان بعد از یک مدت رفت لبنان منتها خب ایشان از اول آدم مبارزی بود و یکی از جلسات مهمی که شاه آمده بود آنجا، شهید چمران با برنامه‌ریزی ایرانیها آن مراسم را بهم زده بود و خیلی برای شاه آبروریزی شده بود.

بعد مرحوم مجتهدی -بنیان‌گذار دانشگاه صنعتی شریف- آمده بود آنجا برای استخدام استاد. خب چمران را می‌شناخت چون چمران هم در دبیرستان البرز شاگردش بود هم در دانشکده‌ی فنی هم ایشان استاد ریاضی ما بود. به چمران گفت من می‌خواهم دانشگاه درست کنم بیا ایران. چمران گفت برای من خطرناک است بیایم ایران اما مرحوم مجتهدی گفت من کارت را درست می‌کنم بیا ایران. بعد که رفت، چمران وضعیت را از دوستانش در تهران پرسید و آنها گفتند به‌هیچ ‌وجه نیا و درست کردن این قضیه از توان مجتهدی خارج است. وگرنه ایشان خیلی علاقه داشت بیاید ایران به همین جهت بلافاصله بعد از انقلاب آمد. آن عزیزانی که با هم در آنجا بودیم بعدا آمدند و خیلی کمک کردند در انقلاب. یکی‌شان مثلا شهید محمود قندی بود که وزیر پست و تلگراف بود، عرض شودکه آقای دکتر زالی بود که وزیر کشاورزی بود یکی محمد هاشمی برادر آقای هاشمی رفسنجانی رییس صدا و سیما بود همه آمدند به نوعی کمک کردند منتها من رفتم شیراز. داستان شیراز این بود که ما با بچه‌های انجمن اسلامی نشسته بودیم دیدیم دکتر چمران از دور با یک آقایی می‌آید مه ما نمی‌شناسیمش. اومد جلو و گفت ایشان دکتر بهادری نژاد دوست و هم شاگردی من در دانشکده فنی است. الان استاد دانشگاه شیراز است. به قدریدکتر بهادری نژاد از ایران تعریف کرد که چمران گفت برو شیراز و من هم رفتم. سال پنجاه در شیراز خب من استادیار پایه یک شدم و از سال پنجاه تا اسفند پنجاه و هفت یعنی درست یک ماه بعد از پیروزی انقلاب، من معاون دانشگاه شیراز شدم. خیلی جوان بودم سی و پنج سالم بود دانشگاه شیراز هم غولی بود مخصوصا اینکه هنوز پزشکی هم جدا نشده. نمی‌دانید چه خبر بود. اقلیت، اکثریت، توده‌ای، مجاهد. خیلی سخت بود و تقریبا دولت هم کنترلی به اون صورت نداشت و اینها هر لحظه دانشگاه را تعطیل می‌کردند یا مثلا یک گوشه‌ی حیاط داشتند درس اسلحه‌شناسی می‌دادند اون گوشه مجاهدین بودند این گوشه چریک‌های فدایی. هیچکس هیچ کنترلی نداشت. بعضیا میگویند چرا دو سال دانشگاه‌ها را تعطل کردند و انقلاب فرهنگی راه انداختند. اصلا دانشگاه نبود، هر لحظه بهم می‌خورد. روزهای اول واقعا سخت بود.

رئیس اسبق دانشگاه صنعتی شریف که با 13 سال ریاست، رکورد طولانی ترین دوران ریاست دانشگاه شریف را دارد، در ادامه به چگونگی حضورش در تهران و ریاست دانشگاه اشاره کرد و افزود:

بعد از وقایع شیراز آمدم دانشگاه تهران ببینم چه خبر است. ای کاش دوربین داشتم عکس می‌گرفتم، یک تانک جلوی فنی ایستاده بود یک تانک آن طرف جلوی دانشکده علوم ایستاده بود. گفتند این تانک برای چریک‌های فدایی است و آن تانک مال مجاهدین. اینجوری بود! آنوقت میگویند چرا دانشگاه‌ها را تعطیل کردند! مدت‌ها طول کشید تا کم‌کم این کمیته‌ها درست شد و اوضاع یک مقدار کنترل شد. خلاصه هفت رئیس دانشگاه شیراز عوض شد و من همینطور معاون بودم تا روزی که آمدم تهران.

در تهران آقای علی اکبر صالحی رییس دانشگاه شریف بود و به زور من را برد شریف و بعد هم ما آنجا ماندنی شدیم. بعد هم مسئولیت‌هایی در دولت داشتم و آقای دکتر صالحی که معاون آموزشی وزیر شده بود من را بعنوان رئیس دانشگاه شریف انتخاب کرد. خلاصه حضور ما در دانشگاه شریف، سیزده‌سال به طول انجامید، با سه رییس جمهور و پنج وزیر علوم در این سیزده سال کار کردم تا اینکه بالاخره در دوره‌ی دوم آقای احمدی‌نژاد، دیگر نتوانستیم ادامه دهیم.

الان هم که چهار سال است که بازنشسته شده‌ام، به صورت افتخاری در بنیاد ملی نخبگان بصورت افتخاری حضوری دارم.  به هر حال این زندگی ما بوده البته همه‌اش وظیفه‌مان بوده هر کاری کردیم وظیفه‌مان بوده و باید بیشتر از این کار می‌کردیم. این ملت خیلی فداکاری کردند در تو این جنگ، هرچه بگویم کم گفتم خب خیلی مدیونیم. یک تهدادی به من می‌گفتند تو چرا در آمریکت نمی‌مانی، من گفتم که من دلم می‌خواهد جایی زندگی کنم که وقتی از دنیارفتم زیر تابوتم را بگیرند و بگوند لا اله الا الله

دکتر سهراب‌پور در ادامه به موضوع عدم نا امیدی در دین اسلام اشاره کرد و اظهار داشت:

الان واقعا یک عده دارن زحمت می‌کشند در دانشگاه‌ها، شرایط کشور سخت است، درسته ولی در دین ما آمده که نباید ناامید بشویم. رییس دانشگاه که بودم پنج برنده‌ی نوبل را دعوت کردم همه‌شان از آمریکا، دو نوبل فیزیک دو نوبل شیمی و یک نوبل اقتصاد. با این آخری که نوبل بانک مصری بود و از هاروارد بود صحبت می‌کردیم من گفتم ما در دین‌مان حق نداریم نامید بشویم یک چیزی داریم که یاس از رحمت حق، گناه کبیره است. گفت واقعا این در دین شماست گفتم بله گفت خیلی چیز مهمیه من نمی‌دانستم حالا برم آنجا به همکارانم میگویم گفتم بله این در دین ما است.

به هر حال نوبت شما جوانهاست انشاالله.

مشاور بنیاد ملی نخبگان بخش دوم صحبت های خود را به معرفی ظرفیت های بنیاد در ارتباط با دانشجویان و فارغ‌التحصیلان خارج از کشور اختصاص داد و گفت:

دبیرخانه جذب نخبگان، در زمان آقای دکتر ستاری درست شد. دکتر ستاری که معاون فناوری شد با رییس جمهور وقت که در تابستان و سپتامبر برای سخنرانی باید به سازمان ملل میرفت همراه شد و ایشان با برنامه‌ریزی قبلی یک تعداد زیادی از ایرانی‌های آمریکا و کانادا و اروپا را دعوت کرد و یک جلسه با ایرانی‌ها داشت که خب شما بیایید به کشورتان خدمت کنید و اینها. و این دبیرخانه جذب از آنجا ایجاد شد که از دانشگاه‌های مهم و نه هر دانشگاهی، نخبگان از دانشگاه‌های برتر را انتخاب و معرفی کند به دانشگاه و خب ما از سال نود و پنج تا حالا ضمن سخت‌گیری دبیرخانه،از بهترین دانشگاه‌ها و بهترین افراد می‌آمدند. قبلا اینگونه بود که فقط از خارج انتخاب میشدند اما از چهار پنج سال پیش، از نخبگان داخل هم انتخاب می‌کردند. بنابراین این تعداد نهصد و پنجاه و دو نفر هم از داخل هست هم از خارج.

بیشتر اینها برای دانشگاه‌های وزارت علوم بودند، تعدادی برای وزارت بهداشت حتی تعدادی دانشگاه آزاد اسلامی. حالا دانشگاه آزاد اسلامی اخیرا مراجعه کرده و گفته برای علوم تحقیقات هم آدمهای تاپ و نخبه می‌خواهد. اینجا که من نوشتم غیرمقیم یعنی آنهایی که از خارج آمدند. مقیم یعنی آنهایی که از داخل نخبگان داخل. در رشته‌ها هم بیشتر از فنی مهندسی بعد علوم‌پایه، پزشکی، انسانی، هنر،کشاورزی و دامپزشکی. اما در مورد مجوز استخدام ویژه‌ی نخبگان که؛ آقای دکتر ستاری از دولت یک تعدادی مجوز استخدام برای بنیاد گرفت چون به وزارت علوم می‌دادند ولی معمولا از این مجوزها کم داشتند، بنیاد مجوز جدا داشت اون‌هایی که بنیاد معرفی می‌کرد و دانشگاه می‌پذیرفت مجوز استخدامش را هم بنیاد می‌داد و این‌ها همین تعداد هست که -در ارائه پاورپوینت- می‌بینید. در مورد آمار کشورها که آمدند هم شرط این بود دانشگاه‌هایی که در رده‌های اول هستند مثلا از آمریکا (نه همه‌ی دانشگاه‌های آمریکا) دانشگاه‌هایی که رده آنها بالا هست جذب میکردیم بعد کانادا همین‌طور به ترتیب بقیه کشورها.

در مورد اینهایی که آمدند خب ما برای هر گروه یک کارگروه داریم؛ کارگروه پزشکی، کارگروه کشاورزی، کارگروه علوم پایه، کارگروه مهندسی، اینها اساتید دانشگاه‌های تهران هستند، اساتید خیلی با تجربه و قدیمی. اینها ریز نمرات و سایر مولفه‌ها را بررسی می‌کنند و یک تعدادی را انتخاب می‌کنند و این‌هایی که انتخاب می‌شوند، خودشات تصمیم میگیرند که به کدام دانشگاه بروند. بنابراین اگر در این گزارش میبینید که دانشگاه شریف بیشتر هست دلیلش این است که خودشان خواستند بروند و آنهایی که جذب شدند به ترتیب دانشگاه شریف، تهران، امیرکبیر، صنعتی اصفهان و همینطور بقیه دانشگاه‌ها که مثلا در شهرستان‌ها یک نفر جذب کردند. خب گزارش همین بود و سعی کردیم خیلی مختصر و مفید باشد.

الان مقررات یه مقداری تغییرکرد خب قدیم قوی‌ها می‌آمدند کارگروه‌ها هم خیلی هم سختگیری می‌کردند دیگر نمی‌گویند اینها قبول و اینها رد، بلکه رده‌بندی می‌کنند مثلا چهار رده را به ترتیبِ بهترین بودن، انتخاب می‌کنند. آنهایی که بهترین‌های این رده‌بندی هستند و در رده یک قرار دارند را می‌فرستند به دانشگاه‌های تاپ چون آن دانشگاه‌ها هر کسی را قبول نمیکنند. ما الان سیزده دانشگاه برتر داریم و اینها برای این دانشگاه‌ها میروند. سری بعدی برای دانشگاه‌های بعدی تا بالاخره دانشگاه کوچک در شهرهای کوچک. این را هم بگویم و شما هم در جریان باشید که حقوق استادیار پایه یک در تهران بسیار کم است و این خیلی بده. ما اینها را مثلا از استمفورد آوره‌ایم تهران، حقوقش پانزده میلیون تومان است. حتما شما باور نمی‌کنید، حق دارید! این استاد چگونه در تهران با پانزده میلیون زندگی کند؟ ا البته بعد که کم‌کم رده‌اش میرود بالا و دانشیار میشود و یک پروژه میگیرد و میرود در شرکت‌های مختلف، اوضوع خوب می‌شود ولی آن لحظه‌ی اول بسیار سخت است مگر اینکه کسی مثلا از قبل در خارج از کشور یک مقداری پول ذخیره کرده آورده ایران یا مثلا پدرش می‌تواند به او کمک کند. من در هیئت علمی بنیاد ملی نخبگان به رییس جمهور گفتم که آیا شما می‌دانید یک استادیار ولو از بهترین  دانشگاه‌های دنیا به تهران بیاید حقوقش پانزده میلیون تومان است؟ ایشان هم تعجب کرد.

گفتم حداقل شما مشکل مسکن اینها را حل کنید. شما که می‌خواهید چهار میلیون مسکن بسازید، کل اینها که ما معرفی کردیم نهصد و خرده‌ای نفر هستند، اقلا مسکن اینها را حل کنید که خب آنجا شروع کردند به اقدامات که خب حالا انشالله به یک جایی برسد.

به هر حال این نقطه ضعف ماست البته در تهران این گونه است. دولت از قدیم یک فرمولی دارد برای اینکه همه را تشویق کند که از مرکز بروند و در تهران نمانند، دانشگاههای شهرستانها حقوقشان از تهران بیشتر است. همین‌طور هر چه دورتر باشد باز حقوقش بیشتر می‌شود. مثلا چابهار حقوقش دوبرابر تهران است و مخارج زندگی هم نصف تهران است بنابراین آن استادی که آنجاست خیلی وضعش خوب است. در واقع فعلا این مرکز است که وضعش اینگونه است و البته نیروهای تاپ معمولا می‌خواهند بیایند تهران و در دانشگاه درجه یک باشند. بنابراین این مساله را داریم.

دکتر سهراب‌پور در پایان خطاب به حاضرین در جلسه گفت:

بنده خیلی خوشحال شدم با بعضی از شما آشنا شدم صحبت کردم انشالله موفق باشید. بالاخره عزیزان، این کشور شماست هر جای دنیا هم بروید این کشور، کشور شماست و به خصوص اون عزیزانی که متدین هستند و اعتقاد به ظهور حضرت حجت دارند، آن مرکز اتفاقات اینجاست و هر اتفاقی بخواهد بیفتد اینجا باید بیفتد. برای همه شما آرزوی موفقیتم و انشالله که هرجا هستید موفق باشید.

 

*جهت مشاهده سایر اخبار، سخنرانی‌ها و ویدیوهای مربوط به همایش هفدهم، میتوانید از طریق لینک زیر، به صفحه ویژه هفدهمین همایش سالانه اساتید و دانشجویان ایرانی خارج از کشور مراجعه نمایید.

صفحه ویژه هفدهمین همایش سالانه اساتید و دانشجویان ایرانی خارج از کشور

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا